نجات پیدا کنیم

 “زیرا او می‌فرماید: «در زمان مطلوب به تو گوش دادم، و در روز نجات تو را کمک کردم» گوش بدهید! این زمان، زمان مطلوب است و امروز، روز نجات!”

دوم قرنتیان ۶:۲ 

چه رحمت غیر قابل توصیفی است که در چنین زمانی زندگی کنیم! ما گناهکارانی بیچاره،‌ گمگشته و بی‌ارزشیم اما الان روزی است که نجات بدون بها و رایگان -از راه ایمان به عیسی مسیح- بخشیده می‌شود. خداوند ما را از عشق و علاقه و از زیر سلطه و پی‌ آمدهای گناه نجات داده و روح قدوسش را به ما می‌دهد. 

او شریعت را بر دلهای ما حک نموده و گامهای ما را به راه صلح و آرامش هدایت می‌کند. او مسیح را به ما می‌دهد؛ که نجات‌ دهنده است، به ما فیض می‌بخشد؛ که بر گناه غلبه می‌کند و بهشت را به ما هدیه می‌کند تا وقتی که سفرمان در این دنیا به پایان رسید از آن لذت ببریم. 

الان روزی است که او در کار رها ساختن قوم خویش است؛ خداوند قدرت، حکمت، کلام، گردش روزگار و فرشتگان خود را برای رهایی ما به کار می‌گیرد. پس دیگر چه جای ترس است؟ از چه کسی هراس داشته باشیم؟ 

بیائیم تا به سوی تخت فیض بشتابیم و به یاد داشته باشیم که اکنون روز نجات است. بیائیم تا برای نجات از تمامی چیزهایی که آرامش ما را به هم ریخته، جلو شادی و خوشی درونی ما را گرفته و یا مانعی است بر سر راه زندگی مسیحی دست به دعا برداریم. 

بگذاریم تا هیچ جایی برای نا امیدی و سر‌خوردگی نباشد زیرا الان روز مژده نیک است؛ یعنی ایمان بیاوریم و رستگار شویم، دعا کنیم و نجات پیدا کنیم٬‌ منتظر خداوند زنده و حقیقی بمانیم و او دلمان را قوی خواهد گردانید. 

“زیرا به‌سبب فیض خداست که شما از راه ایمان نجات یافته‌اید و این کار شما نیست بلکه بخشش خداست.”

افسسیان ۲:۸

 در انجیل یوحنا باب ۲۰ آیه ۷ می خوانیم که آن دستمالی که با آن سر و صورت عیسی مسیح را پوشانده بودند، به کناری همراه با پارچه های کفن انداخته نشده بود، بلکه کلام خدا در یک آیه کامل برای ما توضیح می دهد که آن پارچه خیلی مرتب و جداگانه تا شده و در جایی دیگر گذاشته شده بود. روز یکشنبه، صبح خیلی زود، وقتی هنوز هوا تاریک بود، مریم مجدلیه به سر قبر عیسی آمد و دید که سنگ قبر به کناری غلطانده شده است. پس دوان دوان رفت و شمعون پطرس و دیگر شاگرد را که عیسی او را خیلی دوست داشت را پیدا کرد و به آنها گفت که آنها بدن خداوند را برده اند، عیسی در قبر نیست، و من نمی دانم او را کجا برده اند. پطرس و آن شاگرد دیگر دویدند تا قبر خالی را با چشمان خودشان ببینند… آن شاگرد دیگر زودتر از پطرس سر قبر عیسی رسید. او آنجا ایستاد و به داخل قبر نرفت ولی آن دستمال را دید. 

وقتی شمعون پطرس به آنجا رسید وارد قبر شد. او هم پارچه کفن را دید و همچنین پارچه ای که با آن سر مسیح را پوشانده بود در کناری گذاشته شده بود. 

آیا این موضوع مهم بود؟ حتما! بله این نکته ای بسیار مهم است. 

اگر بخواهیم اهمیت آنرا بدانیم خوب است که کمی در باره آداب و رسوم یهودیان آن زمان بدانیم. دستمال تا شده رسم و آدابی بود بین ارباب و خدمتکار و این را هر جوان یهودی می دانست. 

رد و می خواهد آماده کند…

سفره شام خیلی مرتب چیده می شد و خدمتکار باید دور از چشم اربابش در کناری منتظر می ماند تا اربابش شامش را تمام کند. خدمتکار حق اینرا نداشت که تا قبل از تمام شدن غذای اربابش دست به چیزی بزند. حالا اگر ارباب غذایش تمام شده و دیگر تمایلی به خوردن نداشت با دستمالی که در کنارش بود دستها و دهان و ریشش را پاک می کرد و دستمال را در سفره می انداخت و می رفت. 

و آنموقع خدمتکار می دانست که می تواند میز را پاک و سفره را جمع کند. در آن زمان دستمال مچاله شده به معنی “تمام شده” بود. 

اما اگر ارباب دستمالش را تا می کرد و در کنار بشقابش می گذاشت، آن‌وقت خدمتکار می دانست که نباید دست به سفره یا میز بزند، چون دستمال تا شده به این معنی بود که “بر میگردم”. 

او بر می گردد!

 امید به دنبال دو هدف است . یک هدف زمینی و دیگری آسمانی. موضوع این نیست که یکی شیطانی و دیگری نیکو است. هر دو می توانند نیکو باشند، اما امید آسمانی باید امید زمینی را در برگیرد تا به آن ارزش ببخشد. امید زمینی یا افقی، اعتماد و اشتیاقی است که اوضاع در این زندگی بهتر خواهد شد. امید آسمانی رویای رهایی از فساد است و منشا آن از خداوند است و تمرکز آن امید این است که ما داریم به شباهت او در می آییم و همیشه همراه با خداوند خواهیم بود. امید آسمانی حتی مرگ را پشت سر می گذارد، چون ما می دانیم مرگ رابطه ما را با او قطع نمی کند.  جدا از امید آسمانی، امید زمین فقط یک مقصد دارد، نا امیدی بی قید و شرط. اما امید آسمانی ابزار و عناصری دراختیار ما قرار می دهد که به ما اجازه امیدواری بر زمین را هم می دهد. 

وقتی که واقع گرایانه به دنیا نگاه کنیم یعنی همان طوری که هست، بیش از دو انتخاب برای ما باقی نمی ماند. ناامیدی یا خداوند. خوشبختانه نا امیدی گذرا و مقطعی است. رحمت سخت گیرانه خداوند برای یک زمان محدودی است نه شرایطی مزمن برای تمامی لحظات زندگی. زمانی برای نا امیدی وجود دارد، همان طور هم زمانی برای شادی. 

امید آسمانی به ما اطمینان می بخشد که اگر چه شب را با اشک ها سپری می کنیم، ولی سحرگاه وجد و شادی انتظار ما را می کشد. این حقیقت به روشنی در پسر خداوند به تصویر کشیده شده است.

 هفت هفته پس از قیام مسیح است و یادگار روزی که روح القدس بر شاگردان مسیح نزول کرد.

پنطیکاست! این کلمه برای هر مسیحی، در هر جا، یادآور منظرۀ پرشکوه قرارگیری زبانه‌های آتش بر سر مسیحیان اولیه و حلول عطای شگفت‌انگیز زبان‌ها به‌عنوان نشانۀ حلول روح‌القدس می‌باشد.

این رویدادها در باب دوم کتاب اعمال رسولان ثبت شده است.

” چون روز پِنتیکاست فرارسید، همه یکدل در یکجا جمع بودند که ناگاه صدایی همچون صدای وزش تندبادی از آسمان آمد و خانه‌ای را که در آن نشسته بودند، به تمامی پر کرد آنگاه، زبانه‌هایی دیدند همچون زبانه‌های آتش که تقسیم شد و بر هر یک از ایشان قرار گرفت.

سپس همه از روح‌القدس پُر گشتند و آنگونه که روح بدیشان قدرت تکلّم میبخشید، به زبانهای دیگر سخن گفتن آغاز کردند.

در آن روزها، یهودیان خدا ترس، از همۀ ممالک زیر آسمان، در اورشلیم به‌ سر میبردند.

چون این صدا برخاست، جماعتی گرد ‌آمده، غرق شگفتی شدند، زیرا هر یک از ایشان می‌شنید که آنان به زبان خودش سخن می‌گویند.”

پنطیکاست در اصل واژه‌ای است یونانی به معنی پنجاه. این کلمه در ترجمۀ یونانی تورات، نام یکی از سه عید بزرگ یهودیان بود.

در زبان عبری، این عید را “عید هفته‌ها” می‌نامیدند که شرح آن در لاویان باب ۲۳ و تثنیه باب ۱۶ آمده است

 عیسی مسیح بعد از برخاستن از مردگان چهل ‌روز را با شاگردانش گذراند و بعد به آسمان صعود نمود. 

(لوقا ۲۴:‏۵۱ و اعمال رسولان ۱:‏۹)

عیسی پس از گفتن این سخنان، در حالی که ایشان می‌نگریستند، به بالا برده شد و ابری او را از مقابل چشمان ایشان برگرفت. هنگامی که می‌رفت و شاگردان به آسمان چشم دوخته بودند، ناگاه دو مردِ سفیدپوش در کنارشان ایستادند و گفتند: «ای مردان جلیلی، چرا ایستاده به آسمان چشم دوخته‌اید؟ همین عیسی که از میان شما به آسمان برده شد، باز خواهد آمد، به همین‌گونه که دیدید به آسمان رفت.»

اعمال ۱:۹ – ۱۱

صعود عیسی به چندین دلیل با معنا است:

۱) صعود او نشان دهنده پایان خدمات زمینی او بود. خدای پدر با محبت فراوان پسر خود را در بیت‌لحم به جهان فرستاد، و اکنون پسر نزد پدر باز می‌گشت. دورۀ محدودیت بشری او به پایان رسیده بود.

۲) صعود او به معنای موفقیت‌آمیز بودن کار زمینی او بود. او تمام آن کاری را که برایش آمده بود به‌انجام رساند.

۳) صعود او نشان دهنده بازگشت جلال آسمانی او بود. جلال عیسی در زمان زندگی‌اش بر زمین پوشانده شده بود، به‌جز یک مورد استثنای کوتاه در تبدیل هیات او (متی ۱:۱۷-۹).

۴) صعود او سمبلی از جلال یافتن او توسط پدر بود (افسسیان ۲۰:۱-۲۳). کسی که پدر از او بسیار خشنود است (متی ۵:۱۷) در حرمت بالا برده شد و نامی برتر از همه نامها به او داده شد (فیلیپیان ۹:۲).

۵) صعود او اجازه داد که او مکانی برای ما مهیا سازد (یوحنا ۲:۱۴).

۶) صعود او نشان دهنده شروع کار تاز‌ه او به‌عنوان کاهن اعظم بود (عبرانیان ۱۴:۴-۱۶) و واسطه عهد جدید (عبرانیان ۱۵:۹).

۷) صعود او الگویی را برای بازگشت او قرار داد. وقتی عیسی می‌آید تا پادشاهی را برقرار سازد، او درست همانطور که رفت باز خواهد گشت، به معنای خاص کلمه، در جسم و آشکارا از میان ابرها (اعمال ۱۱:۱؛ دانیال ۱۳:۷-۱۴؛ متی ۳۰:۲۴؛ مکاشفه ۷:۱).

هم‌اکنون، خداوند عیسی در آسمان است. آیات کلام دائماً او را در دست راست پدر، یعنی جایگاه حرمت و اقتدار به تصویر می‌کشند. (مزمور ۱:۱۱۰؛ افسسیان ۲۰:۱؛ عبرانیان ۱:۸). مسیح سر کلیسا است (کولسیان ۱۸:۱)، او بخشندۀ عطایای روحانی است (افسسیان ۷:۴-۸)، و او کسی است که همه چیز را پر می‌سازد (افسسیان ۹:۴-۱۰). صعود مسیح، واقعه‌ای بود که او را از خدمت زمینی‌اش به خدمت آسمانی‌اش منتقل ساخت.

 عیسی به ما حکم کرد که آیین شام خداوند را به جا آوریم. اما در مواردی، اشخاص نباید در آن شرکت کنند. در اول قرنتیان ۱۱:  ۲۷ پولس رسول می‌فرماید که ما نباید به طور ناشایسته در شام خداوند شرکت کنیم. از آنجا که هیچ یک از ما شایسته نبودیم که  عیسی در راهمان بمیرد و سپس از آمرزش گناهان برخوردار شویم، پس چگونه باید به شکلی «شایسته» در شام خداوند شریک شویم؟ پاسخ این است که ما باید ابتدا خود را بیازماییم، گناهانمان را اعتراف کنیم، و توبه نماییم؛ تنها پس از آن ما می‌توانیم در شام خداوند شرکت جوییم (اول قرنتیان ۱۱: ۲۸-۳۱، اول یوحنا ۱: ۹). 

بنابراین، هنگامی که ایمانداری مرتکب گناهی شده و هنوز این گناه را اعتراف نکرده، مجرم بدن و خون خداوند خواهد بود (اول قرنتیان ۱۱: ۲۷). چنین شخصی فتوای خود را می‌خورد و می‌نوشد؛ در چنین حالتی، شخص ممکن است دچار ضعف، بیماری یا حتی مرگ شود (اول قرنتیان ۱۱: ۲۹-۳۰۰). به این موضوع باید به شکلی جدی توجه کرد. بسیاری از کلیساها به ایمانداری که بعد از اعتراف به گناهی، باز در آن زندگی می‌کند، اجازه نمی‌دهند در شام خداوند شرکت کند، زیرا این عمل وی ممکن است باعث شود که وی تحت داوری قرار گیرد. اگر چه شرکت در شام خداوند بدون توبه کردن عملی خطرناک است، اما خودداری از توبه کردن کاری است بس خطرناک تر! اگر ما مرتکب گناهی شده ایم، باید آن را اعتراف کنیم، توبه نماییم و آنگاه به سفره خداوند نزدیک شویم. 

همه مسیحیان بر این عقیده‌اند که شام خداوند فرصتی است برای به یاد آوردن مرگ مسیح، همراه با اعتراف گناهان و توبه، زیرا عیسی از ما خواست که وقتی از بدن و خون او می‌خوریم و می‌نوشیم، مرگ او را به یاد آوریم (اول قرنتیان ۱۱: ۲۴-۲۵). در آیین شام خداوند، ما نه تنها مرگ مسیح را به یاد می‌آوریم، بلکه فیضی را اعلام می‌کنیم که به واسطه مرگ او نصیب ما شده است. پولس رسول می‌فرماید: زیرا هر گاه این نان را بخورید و این پیاله را بنوشید، موت خداوند را ظاهر می‌نمایید تا هنگامی که باز آید (اول قرنتیان ۱۱: ۲۶۶). به خاطر مرگ مسیح، ما از آمرزش گناه و حیات ابدی برخوردار می‌شویم. با شریک شدن در شام خداوند، ما سپاسگزاری خود را برای این موهبت نشان می‌دهیم. در ضمن، بازگشت مسیح را نیز به یاد می‌آوریم. پس تا هنگامی که (مسیح) باز آید، شام خداوند را پیوسته برگزار خواهیم نمود (اول قرنتیان ۱۱: ۲۶). 

بسیاری از مسیحیان شام خداوند را «شراکت مقدس» می‌خوانند. چنین نامگذاری یی به منزله تصدیق مشارکت ما با مسیح است. عیسی فرمود: «پس هر که جسد مرا می‌خورد و خون مرا می‌نوشد، در من می‌ماند و من در او» (یوحنا ۶: ۵۶۶). با وجود این،  مشارکت ما فقط به مسیح محدود نمی‌شود؛ ما با سایر ایمانداران نیز مشارکت داریم. ما در بدن مسیح شراکت داریم، بنابراین، با یکدیگر نیز شراکت داریم. یک نان وجود دارد که همانا مسیح عیسی است، و اگر چه بسیاریم، یک تن می‌باشیم چونکه همه از یک نان قسمت می‌یابیم (اول قرنتیان ۱۰: ۱۷). 

علاوه بر این، بسیاری از مسیحیان بر این عقیده‌اند که شام خداوند یکی از وسایل جاری شدن فیض نیز هست، یعنی یکی از طرقی است که فیض خدا را به ما منتقل می‌سازد. همانگونه که توسط شام خداوند، ممکن است داوری واقعی بر ما نازل شود (اول قرنتیان ۱۱: ۲۷-۳۲۲)، به همین شکل می‌توانیم از برکت واقعی نیز برخوردار شویم. این مسیحیان بر این عقیده‌اند که در شام خداوند، آمرزش گناهان را به شکلی مخصوص تجربه می‌کنیم. عیسی فرمود: «زیرا که این است خون من در عهد جدید که در راه بسیاری به جهت آمرزش گناهان ریخته می‌شود» (متی ۲۶: ۲۸). همچنین فرمود: «هر که جسد مرا خورد و خون مرا نوشید، حیات جاودانی دارد و در من می‌ماند و من در او» (یوحنا ۶: ۵۴-۵۶۶). بنابراین، این مسیحیان بر این اعتقادند که در شام خداوند،  خدا فیض خود را به شکلی مخصوص به ما می‌بخشد و این فیض شامل آمرزش گناهان، اتحاد با مسیح و حیات جاودانی می‌گردد. این مسیحیان می‌گویند که نان و عصارۀ انگور نشانه‌های ظاهری و مرئی فیضی درونی و روحانی هستند. در واقع، شراکت در نان و عصارۀ انگور به تنهایی نتیجه‌ای در بر ندارد، بلکه در شراکت همراه با ایمان است که ما از فیض درونی نهفته در شام خداوند برخوردار می‌شویم. اگر بدون داشتن ایمان در این شام شرکت کنیم، نه تنها از فیض برخوردار نمی‌شویم، بلکه تحت داوری نیز قرار می‌گیریم. 

گروهی دیگر از مسیحیان نیز معتقدند که فیض خاصی در شام خداوند وجود ندارد. آنان معتقدند که فیض خدا توسط کلام مکتوب او در دسترس ما قرار دارد. آنان باور ندارند که خدا توسط طرق یا آیینهایی خاص، ما را از فیض خویش بهره مند می‌سازد. صرفا با ایمانی اصیل به مسیح، «بدن و خون او را» به گونه‌ای روحانی، و نه جسمانی، می‌خوریم.

 در انجیل یوحنا باب ۲۰ آیه ۷ می خوانیم که آن دستمالی که با آن سر و صورت عیسی مسیح را پوشانده بودند، به کناری همراه با پارچه های کفن انداخته نشده بود، بلکه کلام خدا در یک آیه کامل برای ما توضیح می دهد که آن پارچه خیلی مرتب و جداگانه تا شده و در جایی دیگر گذاشته شده بود. روز یکشنبه، صبح خیلی زود، وقتی هنوز هوا تاریک بود، مریم مجدلیه به سر قبر عیسی آمد و دید که سنگ قبر به کناری غلطانده شده است. پس دوان دوان رفت و شمعون پطرس و دیگر شاگرد را که عیسی او را خیلی دوست داشت را پیدا کرد و به آنها گفت که آنها بدن خداوند را برده اند، عیسی در قبر نیست، و من نمی دانم او را کجا برده اند. پطرس و آن شاگرد دیگر دویدند تا قبر خالی را با چشمان خودشان ببینند… آن شاگرد دیگر زودتر از پطرس سر قبر عیسی رسید. او آنجا ایستاد و به داخل قبر نرفت ولی آن دستمال را دید. 

وقتی شمعون پطرس به آنجا رسید وارد قبر شد. او هم پارچه کفن را دید و همچنین پارچه ای که با آن سر مسیح را پوشانده بود در کناری گذاشته شده بود. 

آیا این موضوع مهم بود؟ حتما! بله این نکته ای بسیار مهم است. 

اگر بخواهیم اهمیت آنرا بدانیم خوب است که کمی در باره آداب و رسوم یهودیان آن زمان بدانیم. دستمال تا شده رسم و آدابی بود بین ارباب و خدمتکار و این را هر جوان یهودی می دانست. 

رد و می خواهد آماده کند…

سفره شام خیلی مرتب چیده می شد و خدمتکار باید دور از چشم اربابش در کناری منتظر می ماند تا اربابش شامش را تمام کند. خدمتکار حق اینرا نداشت که تا قبل از تمام شدن غذای اربابش دست به چیزی بزند. حالا اگر ارباب غذایش تمام شده و دیگر تمایلی به خوردن نداشت با دستمالی که در کنارش بود دستها و دهان و ریشش را پاک می کرد و دستمال را در سفره می انداخت و می رفت. 

و آنموقع خدمتکار می دانست که می تواند میز را پاک و سفره را جمع کند. در آن زمان دستمال مچاله شده به معنی “تمام شده” بود. 

اما اگر ارباب دستمالش را تا می کرد و در کنار بشقابش می گذاشت، آن‌وقت خدمتکار می دانست که نباید دست به سفره یا میز بزند، چون دستمال تا شده به این معنی بود که “بر میگردم”. 

او بر می گردد!

 از زمان شکل گیری عیسی مسیح در رحم مریم توسط روح القدس (لوقا فصل ۱ آیه های ۲۶ تا ۳۸)، هویت واقعی عیسی مسیح همیشه توسط شک گرایان زیر سوال رفته است. آغاز این رویه ازطرف یوسف، نامزد مریم بود که درصدد برهم زدن نامزدی مریم برآمد، چون او آبستن شده بود. او زمانی حاضر به ازدواج با مریم شد که فرشته خداوند به او اطمینان داد بچه درون شکم مریم فرزند خداست. اشعیا ظهور پسر خدا را چندین قرن پیش از تولد مسیح پیش بینی کرده بود: «زیرا فرزندی برای ما به دنیا آمده! پسری به ما بخشیده شده! او بر ما سلطنت خواهد کرد. نام او «عجیب»، «مشیر»، «خدای قدیر»، «پدر جاودانی» و «سرور سلامتی» خواهد بود». وقتی فرشته با یوسف صحبت کرد و خبر تولد عیسی مسیح را داد به پیشگویی اشعیا اشاره کرد: «بنگرید! دختری باکره آبستن خواهد شد و پسری به دنیا خواهد آورد، و او را عمانوئیل خواهند نامید». این بدان معنی نبود که آنها باید نام بچه را عمانوئیل می گذاشتند، بلکه عمانوئیل «خدا با ما است» هویت بچه بود. عیسی مسیح خداوند در جسم بود و در بین انسانها ساکن شد. عیسی مسیح حدس و گمان ها درباره هویتش را درک می کرد. او از شاگردانش پرسید: «مردم مرا که می دانند؟». پاسخها تا به امروز متفاوت و گوناگونند. سپس عیسی مسیح سوال مهمتری پرسید: «شما مرا که می دانید؟». پاسخ پطرس به پرسش عیسی مسیح صحیح بود: «مسیح، فرزند خدای زنده!» (متی فصل ۱۶ آیه ۱۶). عیسی مسیح پاسخ پطرس را تایید کرد و قول داد که کلیسای خود را بر روی این حقیقت بنا کند. ذات و هویت عیسی مسیح اهمیت ابدی دارد. همه باید این سوالی که عیسی مسیح از شاگردانش پرسید را پاسخ دهند: «شما مرا که می دانید؟».او پاسخ صحیح را به روش های مختلف به ما ارائه داد.عیسی مسیح در یوحنا فصل ۱۴ آیه های ۹ تا ۱۰ گفت: « هر که مرا ببیند، خدای پدر را دیده است. پس دیگر چرا می‌خواهی او را ببینی؟ آیا ایمان نداری که من در خدای پدر هستم و او در من است؟ سخنانی که می‌گویم، از خودم نیست بلکه از پدر من خداست که در من ساکن است؛ و اوست که این کارها را می‌کند».

فیلیپیان فصل ۲ آیه های ۶ تا ۷ نیز می گوید: «او با اینکه ماهیت خدایی داشت، اما نخواست از اختیار و حق خدایی خود استفاده کند؛ بلکه قدرت و جلال خود را کنار گذاشت و به شکل یک بنده درآمد، و شبیه انسانها شد».عیسی مسیح در یک زمان هم کاملا انسان و هم کاملا خداست و تجسم او (حلول خدا در جسم انسانی عیسی مسیح) بیشترین اهمیت را دارد. او زندگی بشری را تجربه کرد اما ذات او برخلاف ذات ما، گناه آلود نبود. او وسوسه شد ولی هرگز گناه نکرد. گناه از طریق آدم وارد دنیا شد و ذات گناه آلود او به همه بچه هایی که بدنیا آمدند به غیر از عیسی مسیح، منتقل شد. عیسی مسیح پدر زمینی نداشت، از این جهت ذات گناه آلود را به ارث نبرد. او ذات الهی را از پدر آسمانی به ارث برد.

عیسی مسیح باید همه الزامات یک خدای مقدس را داشته باشد تا بتواند قربانی مورد قبول برای بخشیده شدن گناهان ما باشد. او می بایست حدود سیصد پیشگویی درباره مسیح که خداوند از طریق پیامبران گفته بود را محقق می کرد. 

از زمان سقوط انسان تنها راه پاک شدن از گناه ریختن خون قربانی بی گناه بود. عیسی مسیح قربانی نهایی و کاملی بود که برای همیشه خشم خدا از گناه را فرونشاند. ذات الهی او برای تبدیل شدن به یک نجات دهنده مناسب بود، بدن انسانی او این امکان را فراهم می کرد که خون لازم برای نجات (بخشش گناه) ریخته شود. هیچ انسانی با ذات گناه آلود قادر به پرداخت این بدهی نبود. هیچکس دیگری شروط لازم قربانی شدن برای گناهان تمام دنیا را نداشت. اگر عیسی مسیح مانند گفته دیگران فقط یک انسان خوب بود نه چیز دیگری، بنابراین ذات گناه آلودی داشت و کامل نبود. در این صورت، مرگ و رستاخیزش قدرت نجات هیچکسی را نداشت.

عیسی مسیح تنها کسی بود که می توانست تاوان گناهان ما را بپردازد، برای اینکه او خدا در جسم انسان بود. غلبه او بر مرگ باعث پیروزی همه کسانی شده است که به او ایمان آورده اند

 هنگامی‌ که باستان شناسان ویرانه‌های آثار باستانی را حفاری می‌کنند، تنها یک گزینه برای شناسایی مکان پرستش مسیحیان وجود دارد، و آن نشانه‌ای از صلیب است. 

هنگامی‌که آن‌ را به صورت یک نقاشی روی دیوار، کنده کاری روی سنگ و یا حتی یک طراحی روی کف یک ساختمان می‌بینند، می‌دانند که یک کلیسا یافته‌اند.

از همان ابتدا، مسیحیان را با صلیبی که عیسی روی آن جانش را داد، شناسایی می‌کردند. صلیب چه روی چوب کنده‌کاری شده باشد، چه روی قلب‌ها نقش بسته باشد، سمبل اصلی و شرح حقیقت ایمان مسیحی است.

چرا صلیب تا این حد ضروری است؟ دلایل مختلفی دارد.

برای تحقق نقشۀ خدا ضروری است.

صلیب برای تحقق نقشۀ ازلی خدا ضروری بود. مدت کوتاهی پس از بازگشت عیسی به آسمان،  یکی از یاران او، پطرس، برای مردم اورشلیم موعظه کرد.

او گفت: «آن مرد (عیسی) بنا به مشیت و پیش‌دانی خدا به شما تسلیم شد و شما به دست بی دینان بر صلیبش کشیده و کشتید.» (اعمال ۲۳:۲). 

خدا حتی پیش از وقوع آن از مصلوب شدن پسرش آگاه بود. او نه تنها آن را می دانست، بلکه اجازۀ آن را داد. نه تنها اجازه داد، بلکه هدفش همین بود. صلیب در نقشۀ خدا، برای انسان ضروری بود.

هر گاه به نظر می‌رسد که خدا واقف به آنچه انجام می‌شود نیست، باید این موضوع را یادآوری نمود. 

آزمون‌ها و مصیبت‌های زندگی مبهم و گیج کننده هستند. آیا خدا می‌داند چه اتفاقی در زندگی من در شرف وقوع است؟ آیا برای او اهمیتی دارد؟ آیا او می‌تواند کاری در این مسیر برایم انجام دهد؟

پاسخ این است، که خدا همه اینها را می‌داند و برایش اهمیت دارند. چنانچه به او اعتماد کنید، قطعا عمل دست او را خواهید دید.

صلیب مسیح، نشان می‌دهد که نقشه های خدا نیکو هستند.

مصلوب کردن عیسی مسیح، شرورانه‌ترین عمل بر روی زمین بود، و در عین حال نیکوترین عملی بود که روی این سیاره انجام شد. صلیب، نجات را به ارمغان آورد.

اگر خدا بزرگترین شر را به بزرگترین خیر تبدیل کرد، بنابراین می‌تواند آنچه را در زندگی شما شر و بدی به نظر می‌رسد را به خیر و نیکی تبدیل سازد.

برای پرداخت بهای گناه ضروری است.

صلیب بخشی از نقشۀ خدا بود؛ زیرا آن تنها راه نجات بشر از گناهانش بود. 

خدا نمی توانست به سادگی گناهان ما را نادیده بگیرد. گرچه نادیده گرفتن گناه محبت‌آمیز بود، اما قطعا دیگر قدوس نبود.

عدالت اجرا نمی‌شد و بهای گناهان ما پرداخت نمی‌شد. از طرفی اگر خدا ما را به سبب گناهانمان به مرگ محکوم نمی‌کرد، ممکن بود که این امر مقدس باشد، اما نشان کاملی از محبت خدا نبود.

تنها بر صلیب است که محبت و قدوسیت خدا یکدیگر را در آغوش می‌گیرند. صلیب نمایانگر عشق خداست. خدای پدر، پسرش را، “یگانه پسرش” را فرستاد، تا رنج بکشد و به خاطر گناهان ما بمیرد.

زندگی او برای زندگی ما! درد او برای منفعت ما! صلیب، محل تقدس خداست. مجازات مرگ در ازای گناه انجام شد و بهای گناهان قوم خدا بطور کامل پرداخت گردید. 

صلیب مسیح، برای حفظ محبت و قدوسیت خدا، در نجات قوم او ضروری است. الهیدان آلمانی، امیل برونر، شرح می‌دهد که: صلیب 

مسیح، «تنها مکانی است که خدای مهربان، بخشنده و آمرزنده خودش را طوری آشکار می‌سازد، که ما درمی‌یابیم تقدس و محبت او به یک اندازه لایتناهی هستند.»

برای نجات ضروری است

ضرورت دیگری برای صلیب وجود دارد و آن نجات ماست. هر شخصی که می‌خواهد به ملکوت وارد شود، ابتدا باید به سمت صلیب برود. زندگی ابدی، هدیۀ رایگان خدا برای هر کسی است، که ایمان دارد عیسی به خاطر گناه او روی صلیب مرد.

روزی زنی تصمیم گرفت به عضویت کلیسایی درآید که در آن شرکت می‌کرد. بنابراین برای مصاحبه، به نزد مشایخ کلیسا رفت. الهیات او به نظر خوب بود، اما خادمین کلیسا در مورد او احساس نگرانی داشتند. آنها مطمئن نبودند او یک مسیحی واقعی باشد. 

بنابراین برای اطمینان بیشتر، یک سوال مهم پرسیدند: «آیا باور داری عیسی به روی صلیب نه تنها برای گناهان دیگران، بلکه برای گناهان تو نیز مُرد؟» او مکثی طولانی کرد و بالاخره گفت: «من هرگز این‌گونه به موضوع صلیب فکر نکرده بودم.»

رهبران کلیسا برایش توضیح دادند، که لازم است اعتراف کند که خود یکی از گناهکارانی بوده است که مسیح برایش مُرد. آن شب او ایمان آورد که عیسی به خاطر گناهانش روی صلیب جانش را داد و او را به عنوان منجی خود پذیرفت. آن زن، آنچه را که هر شخصی برای نجات یافتن باید درک کند، فهمید:

“ضرورت صلیب”. صلیب بسیار اهمیت دارد، نه تنها به عنوان نقشۀ ازلی خدا، بلکه برای نجات شخصی ما از گناه و مرگ

 دستور پولس در اول تسالونیکیان فصل ۵ آیه ۱۷ مبنی بر اینکه «پیوسته دعا کنید» می تواند گیچ کننده باشد. واضح است که نمی تواند بدین معنا باشد که ما باید تمام طول روز چشمانمان بسته و سرمان رو به پایین باشد. پولس به بی وقفه صحبت کردن اشاره نمی کند، بلکه به حالت تسلیم بودن در برابر خدا و هوشیاری داشتن نسبت به او اشاره می کند که تمام وقت باید داشته باشیم. هر لحظه ای که بیدار هستیم باید در آگاهی از این که او در تمام وقت با ماست زندگی کنیم و اینکه او فعالانه در افکار و کارهایمان دخیل است. وقتی که افکارمان به سمت نگرانی، ترس، ناامیدی، و خشم می رود، باید هوشیارانه و سریعاً هر فکری را به دعا، و هر دعایی را به شکرگزاری تبدیل کنیم. پولس در نامه اش به فیلیپیان به ما دستور می دهد که دست از نگرانی برداریم و در عوض «برای هیچ چیز غصه نخورید؛ درعوض برای همه چیز دعا کنید و هر چه لازم دارید به خداوند بگویید و فراموش نکنید که برای جواب دعاها، از او تشکر نمایید» (فیلیپیان فصل ۴ آیه ۶).

دعا برای مسیحیان باید چیزی مثل نفس کشیدن باشد. مجبور نیستید فکر کنید تا نفس بکشید، زیرا اتمسفر، فشار را بر ریه هایتان اعمال می کند و اساساً شما را مجبور به نفس کشیدن می کند. به این خاطر، نگهداشتن نفس از نفس کشیدن سختتر است. مشابه این، وقتی که در خانواده الهی تولد تازه می یابیم، وارد اتمسفر روحانی می شویم که حضور خدا و لطف او، فشار یا نفوذ را بر زندگی مان اعمال می کند. دعا واکنش معمولی به این فشار است. ما ایمانداران همگی وارد اتمسفر الهی شده ایم تا هوای دعا را تنفس کنیم.

 عهد قدیم تا حدودی متفاوت از عهد جدید است. عهد قدیم به زبان عبری نوشته شده است، در صورتیکه عهد جدید به زبان یونانی نوشته شده است. عهد قدیم در درجه نخست مربوط به تاریخ قوم اسرائیل می‌شود، اما عهد جدید بر کلیسای غیر یهودیان متمرکز است. از نظر الهیاتی، عهد قدیم بر شریعت موسی تاکید دارد، در صورتیکه عهد جدید بر نجات حاصل شده در عیسی مسیح متمرکز است. پس چرا مسیحیان این دو کتاب متفاوت عهد قدیم و جدید را در یک کتاب مقدّس ترکیب کرده اند؟

یکی از دلایل اصلی آن این است که نویسندگان عهد جدید به عهد قدیم به عنوان کتاب مقدّس خودشان نگاه می‌کنند. نویسندگان عهد جدید نیز همانند نویسندگان عهد قدیم یهودی بودند. عهد قدیم تنها کتاب مقدّس آنها بود. کتاب عهد جدید هنوز تکمیل و تمام نشده بود؛ آنها خودشان آنرا می‌نوشتند. آنها در هنگام نوشتن کتاب عهد جدید بطور متناوب از نوشته‌های عهد قدیم برای تایید و تقویت تعلیمات خود استفاده می‌کردند. آنها باور داشتند که عهد قدیم بوسیله خداوند الهام شده و دارای اقتدار خداوند است، و از اینرو آنها از اغلب قسمتهای مختلف کتاب عهد قدیم نقل قول کرده‌اند.

دلیل دیگر این است که هر دو کتاب عهد قدیم و جدید شامل تعلیمات مشابه است. از آنجاییکه هر دو عهد را یک خدا الهام کرده است، آنها نیز همان خدا را بر ما آشکار می‌سازند. خداوند در هر دو کتاب توقع یکسانی از قوم خود دارد، که تنها او را پرستش کرده و به او توکل کنند و در تقدس زندگی کنند. قوم خدا در طی هر دو عهد نتوانستند بر طبق موازین متعارف خداوند زندگی کنند، و از اینرو خداوند کفاره را بواسطه خون قربانی بنیاد نهاد. و مسایا در هر دو عهد یک نقش و شخص مهم شد. عهد قدیم با تمرکز بر آمدن مسیح به پایان رسید، و عهد جدید با آمدن عیسی به عنوان مسایا آغاز شد، در واقع او به عنوان خود خداوند برای نجات ما آمد.

این نجات در مسیح ما را به سمت دلیل مهم دیگری سوق می‌دهد که چرا مسیحیان هر دو عهد قدیم و جدید را به عنوان یک کتاب مقدّس واحد قبول کرده‌اند. آنها بطور کلی همان تدبیر تاریخی را در هر دو عهد تشخیص داده و درک کرده‌اند. هر دو عهد نشان از دیدگاههای یکسان در مورد کار خداوند در تاریخ برای نجات و رستگاری ما دارد.

تاریخچه نجات: رئوس مطالب

۱. تاریخ جهان واقعی است. یک آغاز واقعی داشته و به سمت یک هدف یا یک پایان واقعی نیز به پیش می‌رود.

۲. مخلوقات بشری به شکلی کامل خلق شدند، اما در گناه سقوط کردند. گناه طغیان بر علیه خداوند است.

۳. خداوند در تاریخ فعال است؛ در واقع او بازیگر اصلی تاریخ است. او بویژه برای تکمیل نجات ما مشغول به کار است.

۴. مکاشفه خاص به ما داده شده است، هم بواسطه کتاب مقدّس و هم بواسطه تجسم خدا در عیسی مسیح.

۵. در نهایت خداوند خلقت را در اطاعت از خود به سوی کاملیت سوق خواهد داد.

نکات اساسی در تاریخچه نجات

هر دو عهد قدیم و جدید، تاریخی از عمل نجات آور خداوند را در جهان ثبت کرده‌اند. اصطلاح تاریخچه نجات اشاره به اقداماتی دارد که خداوند در سراسر تاریخ بشری برای نجات ما انجام داده است. تاریخچه نجات اشاره به تلاش خداوند برای ایجاد یک قوم مقدّس برای خودش دارد، این تلاش از آفرینش جهان در گذشته دور شروع و تا آسمان و زمین جدید و نهایی در آینده دور ادامه خواهد داشت. تمامی مسیحیان در کل با رئوس مطالب تاریخچه نجات توافق ضمنی دارند. بسیاری از مذاهب حداقل در یکی از نکات ذیل دارای اختلاف نظر هستند، اما دیدگاه مسیحیان را می‌توان در این پنج گزینه خلاصه نمود.

۱. تاریخ جهان واقعی است. یک آغاز واقعی داشته و به سمت یک هدف یا یک پایان واقعی نیز به پیش می‌رود.

برخی از کتابهای مذهبی غیر مسیحی تعلیم می‌دهد که تاریخ فقط شامل یک چرخه از وقایع است که بارها و بارها بدون داشتن هیچ هدف نهایی یا هیچ تکاملی رخ می‌دهد. اما کتاب مقدّس که با عهد قدیم شروع می‌شود تعلیم می‌دهد که تاریخ متشکل از یک سلسله وقایع متوالی در جهان است که مفهوم و هدف دارد. تاریخ فقط یک تاریخچه موهوم و خیالی در ذهن خداوند نیست، بلکه تاریخ یک سلسله وقایع حقیقی در جهان است که او خلق کرده تا کاملا مجزا از خود او باشد (مقالات عمومی: تکامل، آفرینش، یا هر دو؟ مشاهده شود). خداوند در اصل دنیا را خارج از وجود خود یا از مواد از قبل موجود نیافرید، بلکه با کلام خود آفرید. آفرینش یک رویداد واقعی در گذشته بود، و خداوند حالا و در حال حاضر بر این جهان هستی حاکمیت می‌کند. او صرفا بر زنان و مردان پادشاهی نمی‌کند. او بر تمامی گیاهان و حیوانات روی زمین و در واقع بر تمامی ستارگان و سیارات کل جهان نیز پادشاهی می‌کند

۲. مخلوقات بشری به شکلی کامل خلق شدند، اما در گناه سقوط کردند. گناه طغیان بر علیه خداوند است.

بر طبق کتاب عهد قدیم وقتی انسانها آفریده شدند کامل و عادل بودند. آنها با خداوند و با سایر انسانها و با جهان طبیعی دارای یک رابطه کامل بودند. برخی از مذاهب غیر مسیحی تعلیم می‌دهند که انسان از همان ابتدا نا کامل و خطا کار آفریده شد. و بسیاری از آنانی که به خداوند ایمان ندارند فکر می‌کنند که انسان از نظر اخلاقی بهتر و بهتر شده است و نسبت به موازین غیر اخلاقی اولیه خود به آهستگی پیشرفت کرده است. کتاب عهد قدیم تعلیم می‌دهد که انسان در ابتدا به تصویر خداوند آفریده شد (مقالات عمومی: به تصویر خدا، مشاهده شود). گناه فقط جهل یا ناهماهنگی اجتماعی نیست، بلکه در مرحله نخست طغیان بر علیه خداوند است. گناه انسان سبب تخریب ارتباط مابین انسانها شده و به محیط طبیعی اطراف آنها نیز آسیب می‌رساند (مقالات عمومی: سقوط در گناه، مشاهده شود).

۳. خداوند در تاریخ فعال است؛ در واقع او بازیگر اصلی تاریخ است. او بویژه برای تکمیل نجات ما مشغول به کار است.

برخی فلاسفه غیر مسیحی قبول دارند که خداوند آفریننده جهان است، اما آنها باور دارند که خداوند جهان را بعد از آفرینش به حال خود رها کرده و حالا فقط بدون هیچ دخالتی صرفا نظاره گر اتفاقات دنیای ما می‌باشد. گرچه کتاب مقدّس که با عهد قدیم شروع شده تعلیم می‌دهد که خداوند صرفا بصورتی غیر منفعلانه تماشاگر تاریخ ما در مقابل خود نیست، بلکه فعالانه در تاریخ هستی ما حتی از همان ابتدا مشغول به کار بوده است. او نه تنها هدف مناسب را برای قوم خود انتخاب می‌کند، بلکه فعالانه مردم را به سمت آن هدف سوق می‌دهد. او در تاریخ مداخله می‌کند، خود را آشکار کرده و معجزات انجام می‌دهد (مقالات عمومی: معجزات و قوانین طبیعی مشاهده شود)، او همچنین اقوام جهان را پاداش داده یا مجازات می‌کند (مقالات عمومی: تدبیر خداوند برای نجات نیافتگان مشاهده شود). خداوند در طی سراسر تاریخ برای نجات ما مشغول به کار بوده است. مسیحیان همیشه در بین خودشان در مورد جزئیات عملکر خداوند نسبت به انسان در طی دوران مختلف تاریخ جهان، یک رای و هم عقیده نیستند (مقالات عمومی: عهدها و تدبیرات مشاهده شود). گرچه همه موافق هستند که خداوند در تاریخ جهان همچنان بسیار فعال عمل می‌کند.

۴. مکاشفه خاص به ما داده شده است، هم بواسطه کتاب مقدّس و هم بواسطه تجسم خدا در عیسی مسیح.

برخی از فلاسفه تعلیم می‌دهند که مخلوق بشری هرگز نمی‌تواند خداوند را واقعا بشناسد؛ ما حتی نمی‌توانیم اراده و فرامین خداوند را برای خود کشف کنیم. اما خود کتاب مقدّس به ما نشان می‌دهد که خداوند بواسطه انبیا و رسولان خود وارد عمل شده تا اراده و تدابیر خود را بر همه ما آشکار سازد. او در عهد قدیم شریعت و قوانین اخلاقی خود را از طریق موسی ابراز نمود (مقالات عمومی: هدف شریعت موسایی مشاهده شود). او همچنین ماهیت و وجودیت خود را با انسان شدن در عیسی مسیح مکشوف ساخت. عیسی خود خداوند بود، که در دورن تاریخ مشغول به عمل بود. از اینرو در هر دو عهد قدیم و جدید، و در درجه نخست در شخص عیسی مسیح به ما یک معیار محکم یا اقتدار معرفت شناخت خدا داده شده است. کتاب خداوند همه چیز را در مورد شناخت خداوند معلوم نمی‌سازد، اما خداوند به اندازه کفایت خود را به ما آشکار کرده است تا هم او را بشناسیم و هم از تدابیر او برای نجات خود آگاه شویم. بعلاوه، او بسیاری از موارد آینده را به همراه هشدارها و وعده‌های بسیار بر ما معلوم کرده است (مقالات عمومی: نبوت و پیشگویی؛ و نمونه‌ها و پیشگویی وقایع مشاهده شود).

۵. در نهایت خداوند خلقت را در اطاعت از خود به سوی کاملیت سوق خواهد داد.

در طی زندگی ومرگ و رستاخیز عیسی مسیح که در عهد جدید ثبت شده است، خداوند نقشه خود را برای سوق دادن مردم به سمت خود، پاک ساختن آنها از گناهانشان، و رهایی آنها از شریر به تحقق رساند. جهان معمولی در پایان دنیا با یک آسمان جدید و یک زمین جدید احیا خواهد شد. آنانی که بر پسر خدا توکل می‌کنند برکت یافته و با وی وارد حیات ابدی خواهند شد. ایمانداران از مرگ قیام خواهند کرد و به آنها بدنی جدید داده خواهد شد که هرگز از بین نخواهد رفت. آنانی که پسر خدا را رد کرده‌اند تا ابد محکوم به جدایی از خداوند خواهند شد (مقالات عمومی: تدبیر خداوند برای نجات نیافتگان؛ و وقایع پس از مرگ مشاهده شود).

مزایای بررسی عقاید گوناگون

بسیاری از مقالات عمومی سوالاتی را مورد بحث قرار می‌دهد که از این پنج نکته اصلی تاریخچه نجات اقتباس شده است. این رئوس مطالب در کل مورد قبول ایمانداران تمامی کلیساها است. اما مسیحیان حقیقی می‌توانند بصورت مکفی در مورد خیلی از جزئیات عملکرد و تدابیر خداوند موافق نباشند. این عدم موافقت شامل اساس ایمان ما بر عیسی مسیح و او را مصلوب نمی‌شود (اول قرنتیان ۲: ۲)

تمامی مسیحیان با اصولی که برای نجات ما قطعی و ضروری می‌باشد موافق هستند. اما کتاب مقدّس به تمامی سوالات ما پاسخ نمی‌دهد. این بخصوص در مورد عهد قدیم بیشتر صادق است. بدین خاطر، اغلب کلیساها یا فرقه‌های مسیحی برای بسیاری از سوالها که در هنگام مطالعه کتاب عهد قدیم ایجاد می‌شود پاسخ قطعی و راسخی ندارند. یکی از مزایای این کتاب تفسیر کاربردی این است که خواننده می‌تواند از نقطه نظرات دیگران نیز آگاه شود. این تفسیر کاربردی یک کتاب تعالیم مذهبی یا یک اعتقاد نامه برای یک کلیسا یا یک فرقه مسیحی نیست بلکه صرفا جهت کمک به مطالعه کتاب مقدّس است. این صادقانه یا عادلانه نیست که پژوهندگان مشتاق کتاب مقدّس را در بی خبری و بدور از عقاید و دیدگاههای درست دیگر مسیحیان قرار دهیم. از اینرو عقاید گوناگون قابل ملاحظه‌ای در این مقالات ارائه خواهد شد.

در هنگام مطالعه این مقالات، پژوهندگان کتاب مقدّس باید بر عبارات کتاب مقدّس بیش از هر چیز دیگر تمرکز کنند. در اغلب این مقالات، آیات اصلی کتاب مقدّس که مربوط به موضوع می‌باشد اول از همه عرضه شده و به دنبال آن شرح مختصری از نقطه نظرات اصلی مسیحیان گوناگون همراه با آیات مربوط به تایید هر نقطه نظر ارائه شده است. خوانندگان باید برای آگاهی بیشتر در ارتباط با تعلیمات کلیسای خودشان به شبان یا معلم کلیسای خود مراجعه کنند.

قاعده کلی در این مقالات این است که افراد می‌توانند مسیحیان روحانی حقیقی باشند و با این وجود دارای عقاید گوناگون در ارتباط با سوالات ثانوی و فرعی باشند. مسیحیان بالغ یاد گرفته‌اند که به عقاید گوناگون در چنین مواردی بها بدهند. برخی از مقالات عمومی سوالاتی را مورد بحث قرار می‌دهد که هرگز در کتاب عهد قدیم بوضوح روشن نشده و حتی پس از تکمیل کتاب عهد جدید نیزهمچنان نامعلوم باقی مانده است. برای سوالاتی شبیه به اینها، ما باید دوستان ایماندار خود اجازه دهیم تا نقطه نظرات متفاوتی از ما داشته باشند. در واقع ما نباید با تعصب به نقطه نظر خود بچسبیم تا روح‌القدس بتواند در طی سالهای باقی مانده از عمرمان به ما بیشتر و بیشتر تعلیم دهد.

خلاصه

کتاب مقدّس مسیحیان شامل هر دو کتاب عهد قدیم و جدید است. هر دو توسط یک خدا الهام شده اند، و هر دو شامل یک دیدگاه از عملکرد خداوند در تاریخ نجات هستند. هر دو شامل همان تعالیمی هستند که ما برای نجات از گناه و شرارت نیازمند آن هستیم. عهد قدیم شامل نبوتهایی درباره یک نجات دهنده یا مسایا است که نوع بشر را با خدا آشتی خواهد داد. عهد جدید نشان می‌دهد که نجات دهنده خود خداوند بود که در عیسی مسیح مجسم شد. از اینرو مسیح مبحث اصلی کل کتاب مقدّس است. مسیح هر دو عهد را به هم وصل می‌کند.

نویسندگان عهد جدید متوجه شدند که وحدت و یگانگی کتاب مقدّس در عیسی مسیح خلاصه می‌شود. آنها برای تایید ادعاهای خود درباره خبر خوش عیسی مسیح، بسیاری از عبارات عهد قدیم را مورد اشاره یا مورد نقل قول قرار دادند. گاهی اوقات ممکن است استفاده از عهد قدیم و درک آن برای ما دشوار باشد، اما آنها متقاعد شدند همان خدایی که از طریق انبیا سخن گفته است حالا از طریق عیسی مسیح سخن گفته است (عبرانیان ۱: ۱-۲). و آنها باور داشتند که همان خدا نوشتجات خود را الهام بخشیده است. هر سوالی که وجود داشته باشد، ما می‌توانیم اطمینان داشته باشیم خداوندی که الهام بخش هر دو کتاب عهد قدیم و جدید بوده است همچنان از کل کتاب مقدّس جهت خیریت ما استفاده خواهد کرد. خداوند کتب مقدّسه… می‌تواند تو را حکمت آموزد برای نجات بوسیله ایمانی که بر مسیح عیسی است. تمامی کتب از الهام خداست و بجهت تعلیم و تنبیه و اصلاح و تربیت در عدالت مفید است، تا مرد خدا کامل و بجهت هر عمل نیکو آراسته بشود (دوم تیموتائوس ۳: ۱۵-۱۷)

 مسیح مردگان روحی و جسمی را زنده کرد . 

مریضان و دردمندان را شفا داد  . 

سر شیطان را بر روی  صلیب کوبید  . 

گناه را با قربانی جانش فدیه کرد . 

صلح و محبت و راستی را  تعلیم داد . 

قدوسیت و شرافت را عملا زندگی کرد . 

درمانده ترین ها و به بن بست رسیده ترین ها را تبدیل کرد.

افکندگان و انکار شدگان را به صحنه زندگی برگردانید . 

بخشش رایگان خدا را برای گناهکارترین انسانها مهیا ساخت . 

راه و راستی و حیات را به گمراه ترین ها  ارائه داد . 

نامه اعمالی که برضد ما بود را برصلیب میخکوب کرد.

شریعت و عدالت خدا را عملا  انجام داد و به کمال مطلق رسانید .

رابطه مخدوش  و قطع شده بین خدا  و انسان را  برقرار ساخت .

اسیران و بردگان و به بند کشیده شدگان را آزاد ساخت .

به اجتماع مرد سالار زمان خودش تساوی حقوق زنان را حکم کرد .

قدرت و ارزش و احترام خودش را با ضعیف ترین افراد تقسیم نمود.

روز جمعه صلیب

 

 طبق  قوانین امپراطوری روم قدیم محکومین به اعدام باید صلیب خود را از محل محاکمه تا به محل مصلوب شدن بر دوش میکشیدند. در روز جمعه صلیب عیسی مسیح در حینی که صلیب  خود را بر دوش کشیده  بطرف تپه جلجتا میرفت چندین بار بخاطر سنگینی صلیب و جراحت شلاقهای تیغ دار سربازان رومی به زمین افتاد و سربازان شخصی بنام شمعون قیروانی را مجبور کردند تا صلیب او را بردارد. شمعون  یا باید اطاعت میکرد و صلیب مسیح را برمیداشت و یا گرفتار شمشیر سربازان رومی میشد. این دردناکترین و سخت ترین نوع انتخاب در زندگی اش بود.

 «رهگذری شمعون نام از اهل  قیروان که پدر اسکندر و  روفــس بود را مجبور ساختند که صلیب عیسی مسیح را بردارد.»

       مرقس ۱۵: ۲۱

 شمعون قیروانی در برخورد با عیسی مسیح در چنین لحظه حساس و تلخ و دردناک زیباترین حرکت زندگی اش را انجام داد و با استواری و یقین کامل خـم شـده صلیب مسیح را برداشت و از روی سنگ فرشهای کوچه های اورشلیم تا بـه تپه جلجتا آنرا بر دوش کشید و از این  فرصت بینظیر یک صحنه تاریخی و افتخار آمیز ساخت که در زندگی خود و نسل  آینده اش تاثیری ابدی  گذاشت.

تاثیر اول اینکه در حالی که همه مردم از دور به صلیب مسیح نگاه میکردند او با این عمل توانست از زیر صلیب به مردم نگاه کند یعنی دقـیقـا از همان زاویه ای که مسیح به دیگران نگاه میکرد. و این زاویه جدید باعث شد طرز تفکرش برای همیشه  نسبت به زندگی و افراد و شرایط محیط اطرافش عوض شود و بتواند به همه چیز از  زاویه چشمان عیسی مسیح نگاه کند. چقدر زیباست و  چقدر قابل تحمل و در خور  تعمق است. دنیای ما وقتی  بتوانیم از زاویه دید مسیح به  آن نگاه کنیم، حتی درب های  بسته نیز از روی صلیب  گشوده دیده خواهـند شد. 

 تاثیر دوم اینست که او پدر اسکندر و روفـس بود و همسرش که تحت تاثیر این عمل شجاعانه او قرار گرفته بود بارها و بارها با افتخار در مورد این حرکت همسرش با پسرانش صحبت کرده و آنها را تشویق میکرد که مثل  پدرشان همواره از زیر سایه صلیب مسیح به دنیا نگاه کنند. سالها بعد میبینیم  روفــس پــسر همین شمعون قیروانی دوشادوش پولـس،  رسـول عیسی مسیح و کلیسای او را خدمت میکند و مانند پدرش دنیا را از زیر سایه صلیب مسیح مینگرد بطوریکه وقتی پولس نامه ای به روم مینویسد او را  برگزیده خدا و مادرش را مادر خودش خطاب کرده به آنها سلام میرساند.

«به روفــس برگزیده در  خداوند و مادر او که مادر  من است سلام برسانید.»

رومیان ۱۶: ۱۳

امروز هم من و شما مانند شمعون قیروانی در برابر یک حق انتخاب قرار گرفته ایم و باید تصمیم بگیریم که از زوایه صلیب پر از رحمت عیسی مسیح به دنیا نگاه کنیم یا از زاویه شمشیر پر از زحمت و بیرحمانه سربازان رومی ؟!

یقین بدانید از هر زاویه ای که به زندگی نگاه کنیم در صحنه های قابل دیدن همان زاویه زندگی خواهیم کرد.

 راههایی هستند که بنظر انسان راست می‌آیند اما عاقبت به مرگ منتهی می‌شوند” (امثال سلیمان ١۴: ١٢). عیسی مسیح در انجیل یوحنا ١۴: ۶ می‌فرماید: “من راه و راستی و حیات هستم، هیچکس جز بوسیله من نزد پدر نمی‌آید.” سه نوع عکس‌العمل در مورد این ادعای مسیح در مردمی که اقرار می‌کنند به خدا ایمان دارند دیده می‌شود:

اول- مسیحیان اسمی، بطور سطحی این ادعای مسیح را باور کرده و در نتیجه به کلیسا و یا جماعتی ملحق می‌شوند و بدون توجه به این حقیقت انجیل که: وقتی یک نفر از آن مسیح می‌گردد، تبدیل به شخص جدیدی می‌شود و زندگی کاملاً تازه‌ای را آغاز می‌کند، خود را مسیحی دانسته و زندگی دنیوی خود را ادامه داده و با زندگی و رفتار غیرمسیحی خود، موجب بدنامی مسیحیان واقعی می‌شوند.

دوم- مسیحیان حقیقی، نه تنها این ادعای مسیح را قبول دارند، بلکه با هدایت روح خدا مسیح زنده را پیروی نموده و بوسیله اعتماد به مسیح و اطاعت از او، روز به روز در روحانیت رشد کرده بیشتر و بیشتر شبیه مسیح می‌شوند تا روزی برسد که براساس انجیل: “او را چنانکه هست ببینند.”

سوم- مذهبیون، یعنی آنانیکه فکر می‌کنند بوسیله انجام مراسم و تشریفات مذهبی و کارهای نیک می‌توانند به خدا برسند، این ادعای مسیح را رد کرده و می‌پرسند: چطور ممکن است که مسیح تنها راه رسیدن به خدا باشد؟ برای پاسخ به این سؤال مهم و حیاتی، باید به کتاب مقدس که کلام خدا است مراجعه نمائیم. در این کتاب دلایل زیادی برای اثبات این ادعای مسیح یافت می‌شود که در این مقاله به ارائه سه دلیل عمده اکتفاء می‌نمائیم:

١- تنها عیسی مسیح است که از روح خدا، بوسیله مریم باکره به دنیا آمد (متی ١: ١٨)، به این جهت انجیل او را فروغ جلال خدا و پسر یگانه خدا می‌خواند. بنابراین تنها عیسی مسیح است که می‌تواند خدا را همانگونه که هست به ما بشناساند و چقدر مهم و ضروری است که برای رسیدن به خدا، ابتدا او را بشناسیم و با محبت بیدریغ الهی که در عیسی مسیح بر دنیا مکشوف گردید آشنا شویم. لازم به توضیح است که لقب پسر خدا، هرگز به معنای جسمانی نیامده زیرا “خدا روح است”، بلکه این لقب عیسی مسیح، جنبه روحانی دارد و نشان دهنده شباهت او در ذات و ماهیت با خدا می‌باشد. این شباهت به حدی است که انجیل، عیسی را کلمه خدا و کلام حیات، معرفی می‌کند که جسم گردید و در میان ما زندگی کرد. خدای نادیدنی اراده فرمود که کلمه خود را جسم بخشد تا ما خدا را بشنویم و ببینیم و لمس کنیم. رسولان مسیح در انجیل این حقیقت را فاش می‌سازند و چنین شهادت می‌دهند: “ما در باره کلام حیات به شما می‌نویسیم- کلامی که از ازل بود و ما آنرا شنیده و با چشمان خود دیده‌ایم- آری، ما آنرا دیده‌ایم و دستهایمان آن را لمس کرده است. آن حیات ظاهر شد و ما آن را دیدیم . . .” (رساله اول یوحنا ١: ١ و ٢).

٢- تنها عیسی مسیح است که کاملاً بی‌گناه بود (دوم قرنتیان ۵: ٢١)، بنابراین تنها او می‌تواند راه رسیدن انسان گناهکار، به خدای پاک و مقدس باشد. سئوال می‌شود: چرا انسان، گناهکار و مسیح، بی‌گناه است؟ پاسخ اینستکه: هر کسی که از پدر و مادر جسمانی بدنیا می‌آید ذاتی گناه‌آلود دارد که از آدم و حوا به ارث برده است. علاوه بر این، خودش هم در فکر و سخن و عمل گناه می‌کند. ولی مسیح چون از خدا، بدون پدر جسمانی بدنیا آمد، ذات گناه‌آلود نداشت و هرگز هم گناهی از او سر نزد. سئوال دیگر اینست که: چگونه مسیح بی‌گناه، ما را به خدا می‌رساند؟ در پاسخ بایستی بگوئیم: خدا مزد گناه را موت یا مرگ روحانی تعیین فرموده است که معنایش جدائی از خدا می‌باشد. بنابراین همه انسانها محکوم به مرگ روحانی هستند. ولی خدای نیکو و مهربان، که وضعیت انسان را می‌دانست، دلش بحال انسان که او را از لحاظ روحانی به شباهت خود آفرید، بسوخت و عیسی مسیح، تنها بی‌گناهی را که می‌توانست بجای انسانهای گناهکار، مزد گناه را با مرگ خود بر صلیب بپردازد به جهان فرستاد تا انسان بتواند با ایمان با این راه رسیدن به خدا، از مرگ روحانی نجات یابد و به زندگی جاودانی قدم گذارد و البته چون تنها عیسی مسیح است که الوهیت و ذات الهی دارد، تنها او می‌توانست بجای همه انسانها جان فدا سازد.

٣- تنها عیسی مسیح است که زنده و با خدا بر تخت نشسته است (مکاشفه ٣: ٢١)، بنابر این تنها او می‌تواند شفیع و واسطه در میان خدا و انسان باشد. در انجیل می‌خوانیم که عیسی مسیح سه روز پس از مرگ، از مردگان برخاست و بعد از ۴٠ روز که خود را بر شاگردانش ظاهر می‌کرد به آسمان بالا برده شد، پس تنها اوست که می‌تواند ما را به خدا برساند. چرا؟ چون برای اینکه انسان مقبول درگاه خدا شود، لازم است که نجات دهنده و شفیعی زنده در حضور خدا در آسمان داشته باشد

و خدا را شکر که برطبق انجیل شریف: “او (عیسی مسیح) قادر است همه کسانی را که بوسیله او به حضور خدا می‌آیند کاملاً و برای همیشه نجات بخشد، زیرا او تا به ابد زنده است و برای آنان شفاعت می‌کند” (عبرانیان ٧: ٢۵).

اکنون باید پرسید که: چگونه انسان با این روح و جسم ناپاکی که دارد می‌تواند به خدایی که کاملاً پاک و مقدس است برسد؟ مگر چنین نیست که تاریکی گناه نمی‌تواند در مقابل روشنایی پاکی بایستد و سیاه و سفید هرگز بهم نمی‌رسند. برای پاسخ به این سؤال مهم، باز باید به کتاب مقدس مراجعه کنیم و توجه داشته باشیم که چون عیسی مسیح، مظهر و آشکار کننده خدا، وسیله آمرزش و برطرف شدن گناه انسان را با خون ریخته شده و مرگ خود بر صلیب فراهم نموده است و پس از مرگ از مردگان قیام نموده و زنده است، خدا به همه کسانی که به او ایمان می‌آورند نجات از اسارت و نتایج شوم گناه را می‌بخشد و به آنان تولد روحانی عطا می‌نماید. در اول پطرس ١: ٣ می‌خوانیم: “خدا . . . به وسیله رستاخیز عیسی مسیح از مردگان تولد تازه و امید زنده به ما بخشیده است،” این حقیقتی است که نمی‌شود انکار کرد زیرا وقتی که از گناه توبه می‌نمائیم و از راه ایمان، مسیح را بعنوان منجی و خداوند خود دریافت می‌کنیم و به درون قلب و زندگی خود خوش‌آمد می‌گوئیم، خدا ما را روحاً از نو می‌آفریند تا بتوانیم با خدای پاک و قدوس مشارکت روحانی داشته باشیم. .

خواننده گرامی: تمام پیامبران آمدند و بشر را از عواقب وخیم گناه که خود انسان مسئول آن می‌باشد آگاه ساختند، ولی برای علاج آن اقدامی نکردند و وفات یافتند. تنها عیسی مسیح است که آمد و نه تنها انسان را از عواقب وخیم گناه آگاه ساخت بلکه جان خود را نیز در راه نجات انسانها از این عواقب که در نهایت هلاکت ابدی است، فدا ساخت و پس از مرگ، جسماً و روحاً زنده شد و به پیروان خود اطمینان بخشید که: تا پایان عالم همراه آنان خواهد بود، و ابدیت را نیز با او سپری خواهند ساخت.

این است خبر خوش نجات و راه رسیدن به خدا: عیسی مسیح از روح خدا، بوسیله مریم باکره بدنیا آمد و بخاطر آمرزش گناهان انسان بر روی صلیب جان سپرد و در روز سوم از مردگان برخاست و به آسمان صعود نمود تا به آنانی که به او ایمان می‌آورند زندگی جدید و جاوید عطا فرماید. آیا از این راه، راهی بهتر و مطمئن‌تر برای رسیدن به خدا وجود دارد؟ خدا را شکر که این راه، از خدا شروع شده و به خدا نیز ختم می‌گردد و خوبست که شما حق جوی عزیز و گرامی نیز بوسیله ایمان و اعتماد قلبی به عیسی مسیح خداوند و واقعیت مرگ و قیام او از مردگان، نجات و حیات جاوید بیابید.

خلاصه:

عیسی مسیح تنها راه رسیدن به خدا می‌باشد، زیرا:

١- تنها او در ذات و ماهیت همانند خدا است، بنابراین او می‌تواند خدا را به ما بشناساند.

٢- تنها او کاملاً پاک و بی‌گناه است، بنابراین او می‌توانست بجای همگی ما مزد گناه ما را

بپردازد و مانع اصلی را برای رسیدن ما به خدا برطرف سازد.

٣- تنها او زنده و با خدا بر تخت نشسته است، بنابراین او می‌تواند در حضور خدا برای ما

شفاعت و وساطت نماید.

بخش دوم

به متی فصل ۱۸ آیه ۱۰ باز می گردیم، واژه ی “ایشان” در “فرشتگان ایشان” در یونانی یک ضمیر جمع است و به این واقعیت اشاره دارد که به طور کلی ایمانداران توسط فرشتگان خدمت می شوند. این فرشتگان این طور به تصویر کشیده شده اند که “همیشه” روی خدا را تماشا می کنند تا اینکه فرمانش را بشنوند و در هنگام نیاز به ایماندار کمک کنند. در این آیه به نظر نمی رسد که فرشتگان آنقدری که متوجه پدر آسمانی هستند، در حال محافظت از یک شخص باشند. در این صورت، وظیفه یا نظارت فعال و همیشگی به نظر می رسد که بیشتر از سوی خدا می آید تا فرشتگان، که قابل فهم تر و موجه تر است چرا که تنها خداست که دانای مطلق است. او هر یک از ایمانداران را لحظه به لحظه زیر نظر دارد و تنها او می داند که یکی از ما نیاز به مداخله یک فرشته داریم. از آنجا که فرشتگان دائماً چشمانشان به صورت خدا متمرکز شده، در اختیار او هستند تا به یکی از این “کوچکان” او کمک رسانند.

به طور قطع نمی توان از کتاب مقدس پاسخ داد که آیا هر ایماندار یک فرشته محافظ مختص به خود دارد یا خیر. اما، همانطور که پیشتر بیان شد، خدا از فرشتگان برای خدمت به ما استفاده می کند. این نظر بر اساس کتاب مقدس است که بگوییم که او همانطوریکه از ما استفاده می کند، از آنان استفاده می کند؛ به عبارتی دیگر، خدا به هیچ وجه نیازی به ما یا آنها برای انجام اهدافش ندارد ، اما با این وجود تصمیم گرفته که از ما و آنها استفاده کند (عبرانیان فصل ۱ آیه ۷). در پایان، خواه ما فرشته اختصاصی داشته باشیم که از ما محافظت کند یا خیر، اما اطمینان و پشتوانه ای حتی بزرگتر از سوی خدا داریم: اگر ما بواسطه ایمان به مسیح فرزندان او هستیم، او همه چیز را برای خوبی ما بکار می برد (رومیان فصل ۸ آیه های ۲۸ تا ۳۰)، و عیسی مسیح هرگز ما را ترک نخواهد کرد و تنها نخواهد گذاشت (عبرانیان فصل ۱۳ آیه های ۵ تا ۶). اگر ما خدایی دانای مطلق، حاضر مطلق، و کاملاً با محبت را داریم، آیا واقعاً اهمیتی دارد که یک فرشته محافظ محدود و متناهی از ما محافظت می کند یا نمی کند؟

 داستان درخت انجیر بی ثمر در دو مرجع مختلف در اناجیل روایت شده است. اولین بار ما با این داستان در (انجیل متی ۲۱ : ۱۸–۲۲ ) و سپس در (انجیل مرقس ۱۱ : ۱۲ – ۱۴ ) روبرو می شویم. 

اگرچه در نظر ابتدایی میان دو روایت اختلافات اندکی وجود دارند ، اما با مطالعه دقیق آنها هر نوع سوءتفاهمی از میان خواهد رفت. مانند تمامی مراجع کلام خدا ، کلید درک صحیح آنها مطالعه ایشان در محتوایی است که روایت شده‌اند .

برای درک صحیح این آیات بهتر آن است که به ترتیب تاریخی و نیز جغرافیایی آن توجه کنیم. برای مثال ، این اتفاق در چه زمانی رخ داد؟ موقعیت محلی آن رویداد چگونه بود؟ و اینکه این اتفاق در چه مکانی رخ داده است؟ همچنین ، برای درک بهتر این داستان ما نیازمند درک صحیح اهمیت درخت انجیر آن گونه که به قوم اسرائیل مربوط می‌شود بوده و اینکه کاربرد درخت انجیر در کلام خدا به عنوان نمادی برای اسرائیل چگونه است. در انتها ، ما نیازمند شناخت مبناییِ طبیعت درخت انجیر ، موسم رشد و نمو و میوه آوری آن هستیم.

اول ، با نگاهی کلی به موقعیت زمانی این آیات متوجه این مسئله میشویم که این اتفاق در هفته قبل از صلیب شدن خداوند ما عیسی مسیح رخ داده است. عیسی یک روز زودتر در میان ستایش و پرستش قوم یهود که به امید رهایی از اشغالگران رومی به 

دنبال وی به عنوان پادشاه یا مسیح روانه شده بودند وارد اورشلیم شده بود (انجیل متی ۲۱ :۱ – ۱۱؛ انجیل مرقس ۱۱ :۱ – ۱۱ .)

روز بعد ، عیسی مجدداً از بیت عنیا که در آن ساکن بود به سمت اورشلیم می رفت. در راه ، همانگونه که هر دو روایت متی و مرقس بدان اشاره دارند ، عیسی گرسنه شده و در دور دست درخت انجیر پُربرگی را می بیند (انجیل مرقس ۱۱ : ۱۳ .)

وقتی خداوند با توقع خوردن میوه نزدیک درخت انجیر آمد و چیزی نیافت ، آن را این گونه نفرین کرد ؛ “… از این به بعد میوه تا به ابد بر تو نشود! که در ساعت درخت انجیر خشکید!” (انجیل متی ۲۱ : ۱۹؛ انجیل مرقس ۱۱ : ۱۴ .)متی روایت نفرین درخت انجیر را یکجا نقل قول میکند و آن را بعد از روایت تطهیر هیکل از صرافان توسط خداوند مطرح میسازد. 

روایت لوقا این جریانات را در طول دو روز تعریف میکند ؛ اینکه عیسی مسیح در روز اول در راه تطهیر هیکل ، درخت را نفرین نموده و سپس در روز دوم در راه رفتن به اورشلیم از بیت عنیا ، شاگردان شاهد درخت انجیر خشک شده بودند (انجیل مرقس ۱۱ : ۱۲ – ۱۴

۱۹ – ۲۰ .)البته ، در مشاهده خشک شدن درخت از ریشه ، شاگردان متحیر گردیدند زیرا به عقیده ایشان چنین فرایندی در طبیعت نیازمند هفته ها زمان بود.

بعد از مرور موقعیت زمانی این روایت ، ما قادر به پاسخ دادن به پرسش های بیشمار پیرامون آن خواهیم بود. اولین پرسش که توسط بسیاری مطرح میگردد این است که چرا خداوند ما عیسی مسیح باید درخت انجیر را علیرغم نیامدن فصل میوه نفرین میکرد؟

پاسخ به این پرسش را میتوان از طریق مطالعه ویژگیهای درخت انجیر دریافت نمود. 

میوه درخت انجیر عموماً پیش از برگ ها در می آید و به علت رنگ سبز میوه ها ، معمولا ً تا زمان رسیدن کامل ، آنها به نوعی در میان برگ ها مخفی باقی میمانند . 

بنابراین ، هنگامیکه عیسی خداوند و شاگردانش برگ های درخت انجیر را از دور مشاهده کردند ، علیرغم اینکه هنوز موسم برداشت انجیر نیامده بود ، ایشان توقع یافتن میوه را بر آن داشتند . 

علاوه بر این ، معمولا ً درخت انجیر در موسم میوه دو یا سه دفعه محصول میدهد . این روند با یک بار میوه در فصل بهار آغاز و با یک یا دو بار دیگر در انتهای فصل ادامه پیدا میکند . در برخی از نواحی اسرائیل ، بسته به آب و هوا و شرایط محیطی ، این احتمال وجود دارد که هر درخت انجیر در ده ماه از سال میوه بدهد.

این برای ما علت جستجوی میوه توسط خداوند و شاگردان را حتی خارج از موسم طبیعی محصول روشن میسازد. این واقعیت که درخت دارای برگ بود علیرغم موقعیت برتر ارتفاعی اورشلیم که آنرا در خارج از موسم معمول میوه آوردن قرار میداد ، به نظر نشانه خوبی برای لزوم میوه داشتن آن بود.

در رابطه با اهمیت و معنی این روایت ، پاسخ را در موقعیت زمانی و نیز درک اینکه درخت انجیر چگونه بطور نمادین به عنوان نماینده اسرائیل بکار میرفت باید جستجو کرد. اول از نقطه نظر زمانی ، عیسی مسیح خداوند تازه در میان نواختن شیپورها و توقعاتی عظیم به اورشلیم وارد شده بود اما به عوض برآوردن آرزوهای مردم ، او به تطهیر هیکل و نفرین درخت انجیر بی ثمرمبادرت ورزید . 

هر دوی این عملکردها در ارتباط با شرایط روحانی اسرائیل دارای اهمیت فراوان هستند. با تطهیر هیکل و انتقاد از نحوه پرستش

رایج در آن (انجیل متی ۲۱ : ۱۳؛ انجیل مرقس ۱۱ : ۱۷ ،) عیسی در عمل پرستش اسرائیل را مردود اعلام کرد. با نفرین درخت انجیر ، خداوند بهطور نمادین اسرائیل را به عنوان یک قوم رد نمود و به نوعی ، این هشدار را برای ایمانداران مسیحی بر جا گذارد؛ اینکه کسانی که تنها اعتراف ایمان به او را دارند اما هیچ نشانهای از ارتباط با خداوند در زندگیشان نمایان نیست نیز به همین سرنوشت دچار خواهند شد. خداوند مسیحیان بی ثمر را نیز انکار خواهد کرد.

حضور درخت انجیر پُرثمر نمادی برای برکت و کامیابی قوم اسرائیل محسوب میگردید . به همین منوال ، غیبت و یا مرگ درخت انجیر ، نماد داوری و مردود شدگی برای به حساب می آمد . این درخت انجیر بی ثمر ، به طور نمادین ، نماینده مرگ روحانی اسرائیل بود که اگرچه در ظاهر بسیار مذهبی عمل کرده و تمامی قربانی‌ها و مناسک را بجا می آورد ، اما در حقیقت به خاطر گناهانش ، از نظر روحانی و معنوی بی ثمر بود. 

با تطهیر هیکل و نفرین درخت انجیر ، عیسی مسیح داوری قریب الوقوع اسرائیل و قدرت خویش را برای انجام آن به نمایش گذارد. این کار خداوند همچنین یادآور این واقعیت است که تنها انجام مناسک و اعتراف های مذهبی متضمن نجات اشخاص نیست مگر اینکه میوه نجات راستین در زندگی ایشان نمایان باشد.

این حقیقت را بعداً روح القدس به قلم یعقوب ، برادرخوانده خداوند آشکار میسازد که ؛ “ایمان بدون عمل در خود مرده است” (یعقوب ۲ : ۲۶.)

درس مهم این درخت انجیر برای ما اهمیت ثمره آوردن (غلاطیان ۵ :۲۲ – ۲۳ )و نه فقط صورت دینداری داشتن است. خدای ما بی ثمرگی را داوری میکند و توقع وی از کسانی که با وی ارتباط دارند این است که “ثمره بسیار بیاورند ” (انجیل یوحنا ۱۵ : ۵ –۸ )

 برداشتن صلیب، به معنای پذیرفتن هرگونه تمسخر بخاطر پیروی از مسیح و هرگونه جفا و اذیت و آزار و نیز زحمات و رنجهایی که در زندگی روزمره وجود دارند، به بهای پیروی از مسیح. برداشتن صلیب یعنی آماده باشی که به خاطر پیروی از مسیح جان و مال و همه چیز خود را فدا کنی. برداشتن صلیب یعنی پیروی بی قید و شرط مسیح.

عیسی مسیح بارها اشاره کرد که پیروی از او ساده و راحت نخواهد بود. او فرمود: در جهان برای شما زحمت خواهد بود، اما خاطر جمع دارید، زیرا من بر جهان غالب آمده ام.

در دوم تیموتاؤس ۳: ۱۲ کلام خدا می فرماید: ” و همه کسانی که می خواهند در مسیح عیسی به دینداری زیست کنند، زحمت خواهند کشید.”

آیات کتاب مقدس در باره زحمات و رنجهایی که یک مسیحی در زندگی متحمل خواهد شد، بسیار زیاد است و متأسفانه بسیاری از کلیساها این مسئله حائز اهمیت را نادیده می گیرند که شخص برای پیروی از مسیح، می بایست آنچنان عاشق و دلباخته او باشد که حاضر باشد همه چیز خود را ترک کند و صلیب رنج و زحمت را هر روزه به جان بخرد و عیسای خداوند را پیروی کند!!!

در زیر تنها گزیده ای از تمام آیات بسیاری که در کتاب مقدس، درباره بهایی که شخص در پیروی از مسیح می پردازد، قید می کنم:

(مرقس ۱۰: ۳۰) (دوم تیموتاؤس ۳: ۱۲) (دوم تسالونیکیان ۱: ۵) (اول تسالونیکیان ۳: ۴) (اول تسالونیکیان ۱: ۶) (فیلیپیان ۱: ۲۹) (غلاطیان ۶: ۱۷) (دوم قرنتیان ۸: ۲) (دوم قرنتیان ۷: ۵) (دوم قرنتیان ۴: ۱۷) (دوم قرنتیان ۴: ۸) (اول پطرس ۴: ۱۹) (مکاشفه ۲: ۱۰) (یوحنا ۱۶: ۳۳) (یوحنا ۱۵: ۲۰)

انبیاء عهد عتیق  زندگی راحتی نداشتند و همگی بخاطر پیروی از خدای حقیقی و زنده اسرائیل، رنج و زحمات و حتی مرگ را متحمل شدند. در رساله یعقوب ۵: ۱۰ می خوانیم که انبیاء رنج و زحمات را به جان خریدند.

تمام رسولان یا به کلام دیگر حواریون مسیح، بدون استثناء با زحمات و رنج بسیاری روبرو شدند و همه آنها به استثناء یوحنای رسول به طرز فجیعی به شهادت رسیدند و حتی یوحنای رسول نیز از تحمل رنج و عذاب طاقت فرسا به دور نبود، اگرچه به شهادت نرسید و به مرگ طبیعی جان سپرد.

مسیحیان در طول تاریخ، متحمل رنجها و مصیبتها و عذابهای سخت بوده اند و با ریختن خون خود بذری را پاشیدند که کلیسای امروزی، وارث آن است.

ترتولیان که یکی از پدران کلیسا در قرن دوم میلادی بود، گفته زیبایی دارد. او فرمود: “خون شهدا، بذر کلیساست.”

صلیب در زمان مسیح سمبل رنج و عذاب طاقت فرسا بود و هر که می خواهد عیسی را پیروی کند، می بایست این را نیز بداند که پیروی از مسیح، بهایی گران دارد که خواهد پرداخت. شخص مسیحی بخاطر عشق و تسلیم و سرسپردگی خود به عیسی مسیح، حاضر است مانند یک عاشق و دلداده همه چیز خود را فدای معشوق خود کند، همانگونه که عیسی مسیح از فدا کردن جان خود برای کلیسا و مقدسینش دریغ نکرد. عیسی مسیح، خود پادشاه غمها و رنجها نامیده شده است و ما مسیحیان نیز می بایست حاضر باشیم، در اثر قدمهای او گام برداریم.

 لغت فوق به معنای   خدای متعال   می‌باشد.

اِل اِلیون به معنای خدای رفیع، والامقام و بلند مرتبه می‌باشد. کلمه اِلیون برای شخص یا چیزی که ارزشمند و قابل تمجید است بکار برده می‌شده است. و زمانی که قوم اسرائیل این نام را برای خداوند بکار می‌بردند، دارای مفهوم آن بود که وی بسیار بالاتر از خدایان و انسانها بوده و قابل ستایش است. در کتاب پیدایش از ملکیصدق پادشاه سالیم به عنوان کاهن اعظم خدای تعالی نام برده شده است.

توضیحات:

در ترجمه کتاب مقدس به فارسی کلمه اِل اِلیون به خدای تعالی، متعال و حضرت اعلی ترجمه شده است.

  منابع کتاب مقدس:    تثنیه باب ۳۲ – اشعیا باب ۱۴ – مزامیر باب ۹ و ۷۸ – اعداد باب ۲۴ – پیدایش باب ۱۴

  تثنیه باب ۳۲ آیه ۸

۸ چون حضرت اعلی به امت ها نصیب ایشان را داد و بنی آدم را منتشر ساخت، آنگاه حدود امت ها را قرار داد، برحسب شماره بنی اسرائیل.  

  اشعیا باب ۱۴ آیه ۱۴

۱۴ بالای بلندیهای ابرها صعود کرده، مثل حضرت اعلی خواهم شد.»  

  مزامیر باب ۹ آیه ۲

۲ در تو شادی و وجد خواهم نمود؛ نام تو را ای متعال خواهم سرایید.  

  مزامیر باب ۷۸ آیه ۳۵

۳۵ و به یاد آوردند که خدا صخره ایشان، و خدای تعالی ولی ایشان است.  

  سموئیل دوم باب ۲۲ آیه ۱۴

۱۴ خداوند از آسمان رعد نمود و حضرت اعلی آواز خویش را مسموع گردانید.  

  اعداد باب ۲۴ آیه ۱۶

۱۶ وحی آن کسی که سخنان خدا را شنید و معرفت حضرت اعلی را دانست و رؤیای قادر مطلق را مشاهده نمود. آنکه بیفتاد و چشمان او گشوده گردید.  

  پیدایش باب ۱۴ آیه ۱۸ تا ۲۰

۱۸ و ملکیصدق، مَلِکِ سالیم، نان و شراب بیرون آورد. و او کاهن خدای تعالی بود، ۱۹ و او را مبارک خوانده، گفت: «مبارک باد ابرام از جانب خدای تعالی، مالک آسمان و زمین. ۲۰ ومتبارک باد خدای تعالی، که دشمنانت را به دستت تسلیم کرد.» و او را از هر چیز، ده یک داد.

 بخش اول

متی فصل ۱۸ آیه ۱۰ می گوید که “هیچگاه این بچه‌های کوچک را تحقیر نکنید، چون آنها در آسمان فرشتگانی دارند که همیشه در پیشگاه پدر آسمانی من حاضر می‌شوند”. در این متن، عبارت “این بچه های کوچک” یا به ایمانداران اشاره می کند (آیه ۶) یا می تواند به خردسالان اشاره کند (آیه ۳ تا ۵). این آیه کلیدی در رابطه با فرشتگان نگهبان است. شکی نیست که فرشتگانِ خوب، کمک می کنند تا از ما محافظت شود (دانیال فصل ۶ آیه های ۲۰ تا ۲۳؛ دوم پادشاهان فصل ۶ آیه های ۱۳ تا ۱۷)، اطلاعات را آشکار می کنند و خبر می رسانند (اعمال فصل ۷ آیه های ۵۲ تا ۵۳؛ لوقا فصل ۱ آیه های ۱۱ تا ۲۰)، راهنمایی می کنند (متی فصل ۱ آیه های ۲۰ تا ۲۱؛ اعمال رسولان فصل ۸ آیه ۲۶)، مهیا می کنند (پیدایش فصل ۲۱ آیه های ۱۷ تا ۲۰؛ اول پادشاهان فصل ۱۹ آیه های ۵ تا ۷)، و به طور کلی به ایمانداران خدمت می کنند (عبرانیان فصل ۱ آیه ۱۴).

سوال اینجاست که آیا هر کس یا هر ایمانداری فرشته ای دارد که مختص او باشد. در عهد عتیق، قوم اسرائیل فرشته اعظم (میکائیل) داشت که مختص آن بود (دانیال فصل ۱۰ آیه ۲۱؛ فصل ۱۲ آیه ۱)، اما در هیچ کجای کتاب مقدس نیامده که به هر فرد فرشته ای “اختصاص” داده شده باشد (فرشتگان بعضی اوقات برای یک فرد فرستاده می شدند، اما صحبتی از تخصیص دائمی به میان نیامده است). یهودیان باور به وجود فرشتگان نگهبان را در دوران بین عهد عتیق و عهد جدید کاملاً به رسمیت می شناسند. برخی از پدران کلیسای اولیه باور داشتند که هر کس نه تنها یک فرشته خوب دارد که به او اختصاص داده شده بلکه یک روح شیطانی نیز به او اختصاص داده شده است. باور به فرشتگان محافظ مدتهای درازی وجود داشته است، اما هیچ پایه و اساس کتاب مقدسی صریحی برای آن وجود ندارد.

این مطلب ادامه دارد…

 قدرت الهیِ او هرآنچه را برای حیات و دینداری نیاز داریم بر ما ارزانی داشته است. این از طریق شناختِ او میسّر شده که ما را به واسطۀ جلال و نیکویی خویش فرا خوانده است. – دوم پطرس ۱ :۳ 

معنای واژه دین یا مذهب چیست؟  یک لغت نامه معتبر به ما می‌گوید که دین یعنی شیوه‌ای خاص از ایمان و پرستش، یا به عبارت دیگر شخصی که مذهبی است به خدا و یا نیرویی غیرطبیعی ایمان دارد و آن را پرستش می‌کند. خداوند در شریعت خود که آن را به موسی داد از قوم خویش می‌خواهد که تنها و تنها او را پرستش کنند و دستورات دقیقی را در مورد شیوه اجراء آن به آنها می‌دهد. ادعای اینکه مسیحیت یک دین یا مذهب نیست – به طور ناخواسته- به فرد حق جو این باور اشتباه را تلقی می‌کند که اگر فقط خود را مسیحی بداند خداوند دیگر هیچ انتظاری از او ندارد و کاملا آزاد است تا به هر شیوه‌ای که دوست داشت زندگی کرده و نباید پایبند هیچ اصل و یا قواعد مذهبی باشد.

سوال این است که چرا گاهی حتی کسانی که خود را معلمین مسیحیت و یا شبان کلیسا می‌دانند با جسارت اعلام می‌کنند که مسیحیت یک دین نیست؟ به نظر می‌رسد که این برادران ایمانی – که اغلب آنها قبلا مسلما‌ن‌زاده بودند- چونکه از اسلام و اعمال دین اسلام فراری شده‌اند بدون اندیشه کافی به مردم می‌گویند که مسیحیت – مثل اسلام – یک مذهب نیست و تنها یک رابطه است. شنوندگان این پیام نیز که اغلب از اسلام و دین بیزار شده‌اند، با شنیدن این دعوت گمان می‌برند مژده مسیحیت همین است که مسیح گناهکاران را نجات می‌دهد تا بدون تلاش برای مقبول شدن نزد خداوند، با آسودگی به زندگی قبلی خود ادامه دهند. آنها ممکن است با خود این نتیجه را بگیرند که؛ مسیحیت یک دین نیست در نتیجه اگر من مسیحی شدم نباید به یک سری قوانین و اصول پایند باشم، من وارد رابطه با خدا شده‌ام و هیچکس نمی‌تواند برای زندگی من خط و مشی تعیین کند!

امّا چون فَریسیان شنیدند که عیسی چگونه با جواب خود دهان صَدّوقیان را بسته است، گرد هم آمدند. یکی از آنها که فقیه بود، با این قصد که عیسی را به دام اندازد، از او پرسید: ای استاد، بزرگترین حکم در شریعت کدام است؟عیسی پاسخ داد: ”خداوندْ خدای خود را با تمامی دل و با تمامی جان و با تمامی فکر خود محبت نما.“ این نخستین و بزرگترین حکم است. دوّمین حکم نیز همچون حکم نخستین است: ”همسایه‌ات را همچون خویشتن محبت نما.“ تمامی شریعت موسی و نوشته‌های پیامبران بر این دو حکم استوار است. – انجیل متی ۲۲: ۳۴-۴۰ 

همانگونه که خداوند ما عیسی مسیح زندگی کرد، یک شخص مسیحی هم باید تنها هدفش این باشد تا به همان شیوه زندگی کرده و خداوند و نجات‌دهنده خود را سرمشق قرار دهد.

پارسایی که خداوند از ما انتظار دارد به هیچ وجه به انجام اعمال مذهبی و یا کارهایی که برای خداوند انجام می‌دهیم بستگی ندارد. شخص مسیحی از راه ایمان به مسیح نزد خداوند عادل محسوب می‌شود. اما کاملا اشتباه است که نتیجه بگیریم چون نجات و رستگاری مسیحیان به کارهای مذهبی و اعمالشان ارتباطی ندارد درنتیجه کاملا در انتخاب شیوه زندگی خود آزادند. مسیحیت به عنوان یک رابطه و نه یک دین، باعث این طرز تفکر اشتباه در نوایماندار می‌شود.

با مسیح بر صلیب شده‌ام، و دیگر من نیستم که زندگی می‌کنم، بلکه مسیح است که در من زندگی می‌کند؛ و این زندگی که اکنون در جسم می‌کنم، با ایمان به پسر خداست که مرا محبت کرد و جان خود را به‌خاطر من داد.  – غلاطیان 

 آیا ازدواج یک مسیحی با یک غیر مسیحی درست است؟ 

برای یک مسیحی، قرار ملاقات داشتن با یک بی ایمان حکیمانه نیست، و ازدواج کردن با او یک گزینه درست نیست. 

به تعلیم کتاب مقدس در این باره توجه کنید: 

دوم قرنتیان فصل ۶ آیه ۱۴به ما می گوید که دچار «یوغ ناهمگن» با بی ایمانان نشوید. این مثال تصویری از دو گاو است که یوغ مشترک دارند ولی با هم هماهنگ و موافق نیستند. بجای اینکه همکاری کنند تا بار را بردارند، بر خلاف هم کار می کنند. در حالیکه این قسمت بطور خاص به ازدواج اشاره نمی کند، اما به طور ضمنی به آن اشاره می کند. در ادامه این قسمت از کلام خدا می گوید که چه مناسبتی بین مسیح با بلیعال (شیطان) است؟ در ازدواج بین یک ایماندار و بی ایمان نمی تواند هماهنگی روحانی وجود داشته باشد. پولس رسول ادامه می دهد و به ایمانداران یادآوری می کند که آنها مسکن روح القدس هستند که با دریافت نجات در قلب آنها ساکن می شود. 

« زیر یوغ ناموافق با بی‌ایمانان مروید، زیرا پارسایی و شرارت را چه پیوندی است؟ و نور و ظلمت را چه رفاقتی؟ و مسیح و بِلیعال را چه توافقی است؟ و مؤمن و بی‌ایمان را چه شباهتی؟ و معبد خدا و بتها را چه سازگاری است؟ زیرا ما معبد خدای زنده‌ایم. چنانکه خدا می‌گوید: بین آنها سکونت خواهم گزید و در میانشان راه خواهم رفت و من خدای ایشان خواهم بود و آنان قوم من خواهند بود.»

پس، خداوند می‌گوید:

«از میان ایشان بیرون آیید و جدا شوید. هیچ چیز ناپاک را لمس مکنید و من شما را خواهم پذیرفت. من شما را پدر خواهم بود و شما مرا پسران و دختران خواهید بود، خداوندِ قادر مطلق می‌گوید.»

 (دوم قرنتیان فصل ۶ آیه های ۱۵-۱۸). 

به این دلیل، آنها باید خود را از دنیا جدا نگه دارند – در دنیا باشند، اما روشهای مردم دنیا دنبال نکنند – و هیچ کجای زندگی مهمتر از رابطه نزدیک و صمیمانه در ازدواج نیست.

کتاب مقدس همچنین می فرماید: «فریب مخورید، معاشر بد ، اخلاق خوب را فاسد می سازد.» (اول قرنتیان فصل ۱۵ آیه ۳۳). 

داشتن هر نوع رابطه عاشقانه با یک بی ایمان می تواند خیلی زود تبدیل به چیزی شود که مانع راه رفتن شما با مسیح گردد. ما خوانده شده ایم که به گمشدگان بشارت بدهیم، نه اینکه با آنها رابطه نزدیک و عاشقانه داشته باشیم. 

💥اشکالی ندارد که رابطه دوستی خوبی با بی ایمانان داشته باشیم، اما فقط تا همین حد. 

💥اگر با بی ایمانی قرار ملاقات عاشقانه داشته باشید، صادقانه چه چیز ارجحیت شما خواهد بود – رابطه عاشقانه یا بشارت یعنی دادن خبر خوش انجیل حیات بخش برای نجات شخص؟ 

💥اگر شما با یک بی ایمان ازدواج کرده بودید، شما دو نفر چطور یک رابطه نزدیک روحانی را در ازدواج خود رشد می دادید؟ 

💥یک ازدواج موفق چطور می تواند روی عدم توافق در مورد اساسی ترین مطلب در دنیا یعنی عیسی مسیح بنا شده و باقی بماند؟

☀️بنابراین، از کتاب مقدس این نتیجه را می گیریم که برای یک مسیحی، قرار ملاقات داشتن با یک بی ایمان برای ازدواج حکیمانه نیست، و ازدواج کردن با او یک گزینه صحیح نمی باشد. 

پس دعا کن و همه چیز را در این مورد به دستان امن خداوند قادر متعال بسپار. چون خواست و اراده خداوند برای شما و زندگی تان سعادتمندی است. آمین!

جتماعی است از ایمانداران راستین در همۀ اعصار و دورانها. کلیسا تشکیل یافته از جمیع مردان و زنانی است که ایمانداران راستین به عیسی بوده اند، از گذشته و تا امروز و آینده. وقتی پولس در رسالۀ افسسیان ۲۵:۵ عنوان نمود که «مسیح هم کلیسا را محبت نمود و خویشتن را برای آن داد،» به همۀ کسانی اشاره داشت که مسیح جان فدا کرد تا نجاتشان دهد. منظور پولس فقط ایماندارانی نبودند که پس از جان سپردن مسیح هنوز در قید حیات بودند، بلکه همۀ کسانی منظور پولس بودند که حتی پیش از آمدن مسیح به جهان برای نجات و رستگاریشان به خدا چشم دوخته بودند. جمیع ایمانداران راستین، در هر عصر و دورانی که زیسته باشند، کلیسای حقیقی را تشکیل میدهند.

در عهدجدید، واژۀ «کلیسا» در توصیف گروههای مختلف ایمانداران به کار میرود:
– کلیساهای خانگی کوچک (رومیان ۵:۱۶؛ اول قرنتیان ۱۹:۱۶)،
– کلیساهای واقع در یک شهر (اول قرنتیان ۲:۱؛ دوم قرنتیان ۱:۱؛ اول تسالونیکیان ۱:۱)،
– کلیساهای واقع در یک ناحیه (اعمال ۳۱:۹)،
– کلیساهای واقع در گوشه و کنار جهان (افسسیان ۲۵:۵؛ اول  قرنتیان ۲۸:۱۲).
 بنابراین، ِبجا و سنجیده است که اجتماعی تشکیل یافته از قوم خدا را به هر شکلی که گرد هم میآیند کلیسا بنامیم.

نشانه های کلیسا
– موعظه کلام خداوند
– انجام دو سنت تعمید آب و عشا ربانی

وظایف کلیسا
– به خدا، به اعضای کلیسا، و به جهان خدمت کند
– کلیسا با بشارت انجیل به جمیع انسانها، چه با حرف چه با عمل، جهان را خدمت میکند

هر کلیسایی باید بکوشد آن سه هدفی را که خدا برایش در نظر دارد به انجام برساند (پرستش، تغذیۀ روحانی، بشارت و نیکوکاری و مهرورزی).

– وین گرودوم
از کتاب باورهای مسیحی