داوود به قدرت خدا نگاه می کند

در میدان جنگ، چهل هزار سرباز شائول بدون حرکت ایستاده اند و با ترس و نگرانی، و وحشت و اضطراب در مورد «جلیات» و بلای عظیمی که ممکن است در آینده بر سرشان بیاورد، صحبت می کنند و مانند درخت بید، بر خود می لرزند.
اما داوود با اعتماد بنفس وارد میدان می شود و بدون اینکه در مورد جلیات صحبت کند با دلیری می گوید: “می خواهد با خود جلیات روبرو بشود.”
شائول می گوید: “تو کوچک و جنگ ناآزموده هستی و جلیات در آینده  ترا می کشد.”
داوود می‌گوید: “من با خدایی به نزد جلیات می روم که در گذشته شیر و خرس را برایم کشته است.” بعبارتی آن که  قرار است فردا مرا بکشد، فرمان کشته شدنش دیروز صادر شده است. و همین جمله باعث تقویت روحی او و در نهایت پیروزی بر جلیات می‌شود.
سـه کلید پیروزی داوود بر جلیات:
۱- داوود به شرایط نه بر حسب قدرت جلیات، بلکه بر حسب قدرت خدا نگاه می کند.
۲- داوود در این شرایط نه در مورد مشکلاتش بلکه با خود مشکلاتش صحبت می‌کند.
۳- داوود برای پیروزی، نه بر اساس احتمالات، فرضیه، حدس و گمانی که در آینده ممکن است اتفاق بیفتد امیدوار است، بلکه امید داوود برحسب تجربیاتی است که در گذشته با خدا داشته است.دوست عزیز خدایی که دیروز به انسان اقتدار  و حکمت بخشید تا بر طاعون، حصبه، وبا و هزاران ویروس و میکروب پیروز شود امروز قدرت و حکمت پیروزی بر ویروس کرونا را به انسان خواهد بخشید .پس از آنچه ممکن است کرونا فردا به سر بشریت بیاورد، نترس. بلکه همان طور که داوود گفت جلیات هم مانند همان شیر و خرسی است که خدا دیروز کشته است، امروز بگو ، کرونا هم مانند همان طاعون و وبایی است که دیروز توسط  حکمت و فیض خدا از بین رفته است.
جلیل سپهر


در عهد قدیم دو واژه اصلی عبری برای نام خدا وجود دارد: یکی ”‏الوهیم“ است که در ترجمه‏های فارسی به ”‏خدا“ ترجمه شده، و دیگری ”‏یهوه“ است که در ترجمه‏های فارسی هم به یهوه و هم به ”‏خداوند“ ترجمه شده است. در واقع دو نام برای همان خدا وجود دارد. اغلب این نامها مانند ”‏یهوه خدا“ یا ”‏خداوند خدا“ با هم ترکیب شده‏اند ‏(پیدایش ۲: ۴-۵).
“الوهیم“ یک نام معمول برای خداوند است. نام ”‏یهوه“ اهمیت خاصی برای یهودیان دارد. یهوه در عبرانی به معنای ”‏او هست“ می‏باشد. وقتی خداوند در مورد خودش سخن می‏گوید، او خودش را ”‏من هستم“ می‏نامد؛ وقتی یهودیان درباره خدا سخن می‏گویند، وی را ”‏او هست“ می‏نامند. یهوه برای یهودیان نام شخصی خداوند است. این حاکی از این امر است که او خدای عهد ایشان و آنها نیز قوم عهد او هستند. تمامی این مفاهیم در بطن نام یهوه یا خداوند قرار دارند. واژه ”‏خداوندا“ بطور معمول در عهد قدیم بکار برده نشده است. اما در هنگام استفاده به مفهوم حکمران، ارباب، یا قاضی و داور است. در عهد جدید که به زبان یونانی نوشته شده است، نام عبری یهوه رؤیت نمی‏شود. و از اصطلاح ”‏خداوند“ هم برای خدا و هم برای مسیح استفاده شده است

در حال حاضر ۵۶۸۶ نسخه با زبان اصلی(یونانی) و در کل ۲۴۹۷۰ نسخهٔ خطی از عهد جدید موجود می‌باشند. پیترز(فرانسیس ادواردز پیترز) اظهار می‌دارد که «اگر فقط سنت نسخ خطی را در نظر بگیریم، کتاب‌های که عهد جدید را تشکیل می‌دهند، بیش از هر کتاب دینی نسخه برداری شده و در گردش بوده‌است. و هماهنگی بسیار بالایی در بین ان ها موج میزند» هارولد گرینلی(J. Harold. Greernlee) می‌نویسد: «تعداد نسخ خطی موجودِ عهد جدید به گونه‌ای حیرت انگیز بیش از هر اثر ادبی دوران باستان می‌باشد… در مقایسه با سایر آثار ادبی باستان، قدیمی‌ترین نسخه خطی موجودِ عهد جدید متعلق به دوره‌ای بسیار نزدیک تر به تاریخ نگارش متن اولیه می‌باشد.» قدیمیترین نسخ برجای مانده از عهد جدید، پاپیروسهایی می‌باشند که قدمت برخی به۳۸ میلادی بر میگردد. از جملهٔ آنها پاپیروس‌های اکسیرینکوس که بخش اعظمی از پاپیروس موجود عهد جدید را تشکیل می‌دهند- پاپیروس‌های بادمر که شامل بخش‌های مهمی از انجیل یوحنا، انجیل لوقا، انجیل متی، اعمال رسولان ، ۲ رساله پطرس ، ۳ رسالهٔ یوحنا، و رسالات یعقوب و یهودا می‌باشند- و پاپیروس‌های چستربیتی از مهمترین اکتشافات کتاب مقدس پس از نسخهٔ سینایی- می‌باشند

شسته شدن با خون مسیح به معنی اطاعت از خدا برای پذیرفتن بخشش و کفاره گناهان می باشد که توسط صلیب مسیح مهیا شده است. در واقع خون مسیح «ویروس گناهان» ما را محو و خنثی می کند تا هیچ گونه تاثیری بر روی داوری ما در نزد خدا نگذارد. بنابراین جمله «من با خون مسیح شسته شده و در پوشش خون مسیح هستم» را این گونه تفسیر نکنید که من دیگر هیچ نیازی به رعایت بهداشت و توصیه های پزشکی ندارم، و هیچ گونه میکروب و ویروسی روی من تاثیر نمی گذارد.
کلام خدا در کتاب جامعه فصل هفت آیه شانزده می‌فرماید: “به افراط عادل مباش و خود را زیاده حکیم مپندار مبادا خویشتن را هلاک کنی

مسیح این رهایی عظیم را برای همۀ ما ایمانداران فراهم کرده است

 
مسیح این رهایی عظیم را برای همۀ ما ایمانداران فراهم کرده است. در رسالۀ افسسیان فصل ۲ آیات ۶ الی ۸ میخوانیم:
“و به خاطر اتحادی که با مسیح داریم، ما را سرافراز فرمود و در قلمرو آسمانی با مسیح نشانید. تا ثروت عظیم و بی قیاس فیض خود را، با مهربانی نسبت به ماف در عیسی مسیح در زمانهای آینده نمایان سازد. زیرا به سبب فیض خداست که شما از راه ایمان نجات یافته اید و این کار شما نیست بلکه بخشش خداست. “
وقتی در مسیح جای خمد را پیدا می کنیم و از امتیازاتی که به ما به وسیلۀ ایمان داده شده استفاده می کنیم، آن موقع است که قدرت خدا را در زندگی مان، در بدن مان، در خانواده مان، و در امور مادی مان خواهیم دید.
همان حیاتی که در مسیح بود، اکنون در ما هم است.

حیات الهی
در انجیل یوحنا فصل ۵ آیۀ ۲۶ میخوانیم:
” زیرا همان طور که پدر منشأ حیات است، به پسر هم این قدرت را بخشیده است تا منشاء حیات باشد.”
این حیات، حیات الهی و حیات ابدی است. این حیاتی است که در ذات خدای پدر و خدای پسر وجود دارد. عیسی خداوند در انجیل یوحنا فصل ۱۰ آیۀ ۱۰ فرمود:
” من آمده ام تا شما حیات (حیات الهی) یابید و آنرا به طور کامل داشته باشید.”
این همان حیاتی است که در خدای پدر وجود دارد، همان حیات هم در خدای پسر وجود دارد و بوسیلۀ رابطۀ ما با او همان حیات هم در ما وجود دارد. در رسالۀ اول یوحنا فصل ۵ آیۀ ۱۲ میخوانیم:
“هر که پسر را دارد، حیات دارد و هر که پسر خدا را ندارد، صاحب حیات (حیات الهی، حیات جاودانی) نیست. “
پس شما می توانید با جرأت بگویید؛ من مسیح را به عنوان خداوند خود قبول کرده ام، من پسر خدا و حیات الهی را دارم، همان حیاتی که در خدای پدر وجود دارد. من خلقت جدید هستم و من قدرتی را که در مسیح وجود داشت دارا هستم. (انجیل یوحنا ۱۲:۱۴)
ذات الهی در من است، من از خدا متولد شده ام. (انجیل یوحنا ۱۳:۱)
ذات الهی در من است. همان قدرتی که مسیح را از مرگ زنده کرد، همان قدرت در من هم کار می کند و اگر در من است به بدن فانی من حیات خواهد بخشید. (رومیان ۱۱:۸)
او که در من است بزرگتر است از آنکه در دنیا است. (اول یوحنا ۴:۴)
من نیکی مطلق خدا هستم. در رسالۀ دوم قرنتیان فصل ۵ آیۀ ۲۱ میخوانیم:
“مسیح کاملاً بی گناه بود، ولی خدا به خاطر ما او را بی گناه نشناخت تا ما به وسیلۀ اتّحاد با او، مانند خود خدا کاملاً نیک شویم.”
 مسیح به خاطر ما گناه شد.
 او ذات ما را بر خود گرفت.
 او گناه شد تا ما بتوانیم نیکی مطلق خدا بشویم.
نیکی مطلق به این معنی است که ما بدون داشتن وجدان مقصر و حس کمبود، این امتیاز و کفایت را داریم تا در حضور خدا بایستیم. مثل این است که هرگز از ما گناهس سر نزده باشد. مثل پاکی خود خدا! بعضی ها می پرسند: چطور امکان دارد که ما بوسیلۀ نجاتی که مسیح برای ما روی صلیب در مرگ و در قیام خود مهیا ساخته است بی گناه محسوب شویم؟ وقتی مسیح گناهان ما را به خود گرفت، ما در حضور خدا نیکی مطلق شدیم. در رسالۀ رومیان فصل ۸ آیۀ ۱ آمده است: “حال برای کسانی که در مسیح هستند هیچ محکومیتی وجود ندارد.” با تمام این امتیازات که خدای پدر از طریق عیسی مسیح بما عطا کرده، می توانیم با دلیری در حضور او بیاییم و تمام احتیاجات خود را از او دریافت کنیم. 

و از این جهت همه زحمات را بخاطر برگزیدگان متحمل می شوم تا ایشان نیز نجاتی را که در مسیح عیسی است با جلال جاودانی تحصیل کنند 

دوم تیموتائوس ۲: ۱۰

در بسیاری از عملیتهای جنگی نیروی هوایی؛ یکی از تکنیک های تهاجمی این است که هواپیما یا هواپیماهایی به عملیات ایذایی یا مجازی بپردازند؛ یعنی به نوعی خود را  به خطر اندازند  و حتی مورد هدف قرار گیرند، تا  پدافند دشمن را متوجه خود نمایند و هواپیماهای دیگر برای انجام عملیات اصلی بتوانند با راحتی و تمرکز بهتری مأموریت خود را به انجام رسانند.

پولس رسول نیز جان خویش را به خاطر دیگران به مخاطره انداخت (دوم تیموتائوس ۱۰:۲).  یکبار سنگسار شد و نیمه جان رها شد (اعمال ۱۹:۱۴). در ماجرای دیگری، مورد حمله مردم قرار گرفت، شلاق خورد و زندانی شد (اعمال ۱۶ : ۲۲-۲۳). سه دفعه شکسته کشتی شد و چندین بار مورد حمله راهزنان و غارتگران قرار گرفت (۲ قرنتیان ۱۱ : ۲۳ -۲۸). چرا پولس از روی میل اینگونه رنجها را تحمل می کرد؟ زیرا او درباره آتش جاودانی و زندگی جاودانی می اندیشید، و به همین خاطر با خوشحالی هر خطری را به جان می خرید.

آیا ما نیز همانند پولس خطری که مردم را تهدید می کند، به وضوح مشاهده می کنیم؟ آیا از فرصتهای بسیاری که پیش می آیند استفاده می کنیم تا مردمی را که به خبر خوش مسیح احتیاج دارند یاری رسانیم؟ آیا ما نیز به مانند پولس چنین هدف والایی را در خود احساس می کنیم؟ مانند کسی که هر چیزی را بخاطر گمشدگان تحمل می کرد؟ اگر می خواهید پیغام انجیل را به دیگران برسانید، بنظرتان چه خطراتی شما را تهدید خواهند کرد؟ صدمات بدنی؟ شنیدن کلمات رکیک؟ خطر طرد شدن؟ استهزاء ؟ از دست دادن دارایی؟ و یا موارد دیگر؟ همه اینها حتی برای نجات یک شخص نیز می ارزند.

رانده شدن شیطان از بهشت به طور نمادین در اشعیا فصل ۱۴ آیه های ۱۲ تا ۱۴ و حزقیال فصل ۲۸ آیه های ۱۲ تا ۱۸ توصیف شده است. در حالیکه این دو قسمت به طور خاص به پادشاهان بابل و صور اشاره می کنند، اما به نیروی فرا طبیعی یعنی نیروی شیطانی که در وجود آن پادشاهان بود نیز اشاره دارد. این دو متن توصیف می کند که چرا شیطان سقوط کرد، اما صریحاً نمی گوید که این سقوط در چه زمانی اتفاق افتاد. آنچه که ما می دانیم این است: فرشتگان پیش از خلقت زمین آفریده شدند (ایوب فصل ۳۸ آیه های ۴ تا ۷). شیطان پیش از آنکه آدم و حوا را در باغ وسوسه کند رانده شد (پیدایش فصل ۳ آیه های ۱ تا ۱۴). از اینرو رانده شدن شیطان باید در زمانی پس از خلقت فرشتگان و قبل از زمانی که آدم و حوا را در باغ عدن وسوسه کرد رخ داده باشد. کتاب مقدس صریحاً نمی گوید که آیا رانده شدن شیطان چه وقت (چند دقیقه، چند ساعت، یا چند روز پیش از زمانی که آدم و حوا را در باغ وسوسه کرد) اتفاق افتاده است.

کتاب ایوب به ما می گوید که شیطان دست کم برای مدتی به بهشت و به تخت خدا دسترسی داشت. “یک روز که فرشتگان در حضور خداوند حاضر شده بودند، شیطان نیز همراه ایشان بود. خداوند از شیطان پرسید: کجا بودی؟ شیطان پاسخ داد: دور زمین می‌گشتم و در آن سیر می‌کردم”(ایوب فصل ۱ آیه های ۶ تا ۷). ظاهراً در آن زمان، شیطان هنوز آزادانه بین بهشت و زمین حرکت می کرد و مستقیماً با خدا صحبت می کرد و در قبال فعالیتهایش پاسخ می داد. اینکه در چه زمانی خدا این دسترسی را قطع کرد، مشخص نیست.

چرا شیطان از ملکوت خدا رانده شد؟ شیطان به خاطر غرور رانده شد. او اشتیاق داشته که خدا باشد، نه اینکه خادم خدا باشد. به این همه “منم ها” در اشعیا فصل ۱۴ آیه های ۱۲ تا ۱۵ توجه داشته باشید. حزقیال فصل ۲۸ آیه های ۱۲ تا ۱۵ شیطان را به عنوان فرشته ای بی نهایت زیبا توصیف می کند. شیطان احتمالاً والاترینِ فرشتگان و از کروبیان بود، زیباترینِ در میان تمام مخلوقات خدا، اما به جایگاهش قانع نبود. در عوض، شیطان اشتیاق داشت که خدا باشد، تا اساساً “خدا را از تختش بیرون بیاندازد” و سلطه بر هستی را بر عهده گیرد. شیطان خواست که خدا شود و جالب توجه اینکه به همین دلیل، آدم و حوا را در باغ به آن وسوسه کرد (پیدایش فصل ۳ آیه های ۱ تا ۵). بهترین توصیف برای رانده شدن شیطان از بهشت اینگونه است که بگوییم او از بهشت اخراج شد (اشعیا فصل ۱۴ آیه ۱۵؛ حزقیال فصل ۲۸ آیه های ۱۶ تا ۱۷). شیطان از بهشت سقوط نکرد؛ بلکه از بهشت بیرون انداخته شد.
به قلم  برادر بزرگوار پاستور پیترداهلن


مرض و گناه دیگر متعلق به خانوادۀ خدا نیست و آنها نباید بر ما که عضوی از خانوادۀ خدا هستیم دیگر قدرت و تسلط داشته باشند. مسئله مرض و گناه در نجات مسیح برای همۀ آنهایی که ایمان آورده اند حل شده است. وقتی ما این حقیقت را کاملاً درک می کنیم که خدا به وسیلۀ مسیح درد، مرض، فقر، لعنت و گناه ما را بر مسیح گذاشت، آن موقع است که ما بر تمام این مشکلات پیروز خواهیم شد. این واقعیت در زندگی شما به حقیقت نخواهد پیوست تا آن روزی که شما قلباً این را قبول کرده و آن را اعتراف کنید.
کلام خدا با خدا یکی است، یعنی غیر ممکن است که کلام خدا از بین برود. خدا کلام خود را حفظ می کند تا آن عملی شود. کلام خدا بود که آفرینش را بوجود آورد و خدا از طریق آن، در قلب های ما ساکن می گردد. این کلام او است که ما را با او یکی می کند.
ما در کلام و کلام در ما.
از طریق این خلقت ما با خدا یکی می شویم. این یک فرصت فوق العاده ای را به ما می دهد. وقتی ما با خدا متحد می شویم از طریق کلام و روح او، همچنین با قدرت او نیز یکی می شویم.
ما با نیکی او یکی می شویم.
قوت او برای ما است حیات او برای ما است،
 سلامتی و صلح او برای ما است. خداوند عیسی فرمود: من صلح خود را به شما می دهم…
(یوحنا فصل ۱۴ آیۀ۱)
در رسالۀ اول قرنتیان فصل ۱ آیۀ ۳۰ میخوانیم:
“خدا شما را با مسیح عیسی متّحد ساخت و مسیح را برای ما حکمت، نیکی مطلق، پاکی و آزادی گردانیده است.”

نویسنده: شبان رضا صفا

“غصه فردا را نخورید، چون خدا در فکر فردای شما نیز می باشد. مشکلات هر روز برای همان روز کافی است. لازم نیست مشکلات روز بعد را نیز به آن بیفزایید” (متی فصل ۶ آیه ۳۴)
اگر قرار است نگران شوید، فقط نگران مشکلات امروز باشید. اکثر نگرانی ها مربوط به چیزهایی است که خارج از کنترل هستند. عیسی اهمیت زندگی برای امروز را برشمرد. البته باید از اشتباهات گذشته عبرت بگیریم و برای آینده برنامه ریزی کنیم. با این وجود نباید بیش از حد بر گذشته یا آینده تمرکز کنید. خدا می خواهد در زمان حال زندگی کنیم.
نگرانی دوست ما نیست و ترس و وحشت راه و روش زندگی مسیحی نیست. کلام خدا می فرماید:” اگر در روز تنگی سستی نمایی، قوت تو تنگ می شود” (امثال سلیمان فصل ۲۴ آیه ۱۰ – ترجمه قدیمی) “اگر نتوانی سختی های زندگی را تحمل کنی، آدم ضعیفی هستی” (ترجمه تفسیری)
وقتی در مورد آینده غصه می خوریم، انرژی امروز را از دست می دهیم. همواره به یاد داشته باشید: در مواقع بحرانی، دنیا به افرادی نیاز دارد که روحیه قوی دارند و ثابت قدم می باشند. ۱۰ درصد از مشکلات خارج از کنترل می باشند. ۹۰ درصد نگرانی ها کاذب و غیر واقعی است. نگرانی نمی تواند عفونت را کاهش دهد و از شیوع سریع بیماری کرونا جلوگیری کند. اما عیسی ما را فرا می خواند تا به جای ترس و نگرانی، دعا کنیم و به مسیح که بر مرگ و گناه پیروز شد، اعتماد کنیم (اول قرنتیان فصل ۱۵ آیات ۵۵ – ۵۷).
کلیسای ایرانیان شادی

هر ویروسی برای آنکه خودش را تکثیر کند به بدنی محتاج است، به میزبانی که پذیرایش باشد.

ویروس اگر بر در و دیوار بماند و کسی به او دست نزند، سرانجام از بین خواهد رفت.

هر خصلت بد و رزیلتی نیز به بدنی محتاج است، به تنی که آن را در خود جا بدهد.

دروغ اگر روی زمین افتاده باشد و کسی آن را بر ندارد خواهد مرد.

اما دروغ را که در دهان می گذاری جان می گیرد؛ دروغ  را که می گویی زنده می شود، و خودش را می سازد و تکثیر می کند.. و سرایت می کند از این دهان به آن دهان.

نفرت اگر روی زمین افتاده باشد،
خودش خواهد مرد. اما وقتی آن را بر می داری و در دلت می گذاری، از تو تغذیه می کند تا بزرگ شود. حیات او ممات تو خواهد شد. و تنت میزبان نفرت می شود.

او تمام تو را می خورد تا زنده بماند. تو هر روز متنفرتر و متنفرتر و متنفرتر می شوی تا نفرت جان بگیرد.عشق و محبت در تو می میرد تا نفرت زنده بماند.

حسادت هم همین است، خشمگینی و کینه ورزی و بدخواهی و حیله گری و دسیسه چینی و بی رحمی و بد اندیشی هم همین طور است.

همه شان بدن می خواهند، میزبان می خواهند. جسمی می خواهند تا آن را بخورند، روحی می خواهند تا سوارش شوند.

آنها تنت را می خورند،
روحت را می خورند،
قلبت را می خورند،
جانت را می خورند.

بعدها جنازه ات را هم خواهند خورد.

حالت خوش نیست؟ شاید که بیماری.

بدنت را نگاه کن،
روحت را،
جانت را،
روانت را،
قلبت را،
بین کدام رذیلت در تو جا خوش کرده است.

ببین میزبان کدامینی ؟

خوب بودن….

ماجرای ترس از دوزخ و طمع بهشت نیست.

قصه ترازو و ثواب نیست.

شریعت نیست، طریقت هم نیست.

بلکه خوب بودن همان عقلانیت و حکمت است.

همان سلامت روان است.

 خوب بودن این است که نگذاری رذیلت ها در تنت تکثیر شوند، این است که نگذاری روحت میزبان ناراستی ها باشد.

حالت خوب می شود اگر جانت پاک و آراسته از مزرعه پلشتی ها باش

 ای جان من خداوند را متبارک بخوان! و هرچه در درون من است نام قدّوس او را متبارک خواند مزمور ۱۰۳ آیه ۱

این مزمور با یاد آوری مزمور نویس به خودش برای اینکه جانش خداوند را متبارک بخواند، آغاز و خاتمه می یابد.  ” ای جان من خداوند را متبارک بخوان” همچنین وعظی کوتاه برای یادآوری به فرشتگان، میزبانان ملکوت و مخلوقات دست خداوند تا آنها نیز اینکار را انجام دهند:

 مزمور ۱۰۳ آیات ۲۰ الی ۲۲

خداوند را متبارک خوانید، ای فرشتگان او که در قوّت زورآورید و کلام او را به جا می‌آورید و آواز کلام او را گوش می‌گیرید! ای جمیع لشکرهای او خداوند را متبارک خوانید! و ای خادمان او که ارادهٔ او را بجا می‌آورید! ای همهٔ کارهای خداوند او را متبارک خوانید! در همهٔ مکانهای سلطنت او. ای جان من خداوند را متبارک بخوان!

این مزمور به طرز قاطعانه ای معطوف شده به متبارک خواندن خداوند. منظور از متبارک خواندن خداوند چیست؟

منظور این است که از عظمت و نیکویی خداوند صحبت کنیم و واقعاً از اعماق وجودمان به آن باور داشته باشیم. منظور داوود از آغاز کردن و خاتمه این مزمور با ” ای جان من خداوند را متبارک بخوان” این است که صحبت کردن واقعی در مورد نیکویی و عظمت خداوند با از ته دل و اعماق وجودمان بر آید.

متبارک خواندن خداوند تنها با زبان و بدون معنای عمیق و درونی آن ریاکاری و دورویی محسوب می شود. عیسی مسیح  در متی باب ۱۵ آیه ۸ چنین فرموده است ” این قوم به زبانهای خود به من تقرّب می‌جویند و به لبهای خویش مرا تمجید می‌نمایند، لیکن دلشان از من دور است”

داوود خطر اینکار را می داند، و آنرا مرتباً به خودش یاد آوری می کند. او به روح و وجود خود یاد آوری می کند تا چنین اتفّاقی رخ ندهد. ای جان من به عظمت و نیکویی خداوند بنگر. با زبان من همسو شو تا خداوند را با تمامی وجودمان متبارک خوانیم، ای جان من، ما ریاکار و دورو نخواهیم بود

این ندایى از خدا به ایلیاى نبى بود “ایلیا تو را در اینجا چه کار است”  اول پادشاهان: ١٩: ٩

ایزابل، ایلیا را تهدید به مرگ کرد و ایلیا ترسید و نتوانست با تهدیدها علیه خودش برخورد کُنَد، اقتدارش را از دست داد و پا به فرار گذاشت.
اگر چه ایزابل نتوانست ایلیا را بکشد، اما همان ترس که بر قلب ایلیا وارد شد باعث شد که نقشه ایى که خدا بدستِ او مى خواست به اتمام برساند، به دست کَسِ دیگرى یعنى الیشع به اتمام رساند، زیرا اِلیشع اقتدارِ خود را خوب مى شناخت و او را حفظ کرد.

کلام خدا در غلاطیان ۵: ١ مى فرماید:” پس به آن آزادی که مسیح ما را به آن آزاد کرد، استوار باشید و باز در یوغ بندگی گرفتار مشوید.”

یک ترس ایجادِ تشویش و سردگمى مى کند، و هدفِ او این است که ما را از ان هدفِ اصلى دور کند، اگر با هراس فورا برخورد نشود، بزرگ و بزرگتر مى شود تا جایى که رده پاى خدا در دلمان گم مى شود و به جایى خواهیم رسیدکه  ندایى در گوشمان مى گوید…

از آرشیو کلیسای رستاخیز ایرانیان
آخر زمان
سلطنت هزار ساله چیست؟

سلطنت هزار ساله عنوانی است برای هزار سال سلطنت عیسی مسیح بر روی زمین. بعضی هزار سال را سمبلیک حساب می کنند. بعضی می گویند هزار سال یعنی “زمان دراز” و نه حقیقتا هزار سال سلطنت عیسی مسیح بر روی زمین. اما اگر خدا می خواست بگوید “زمان دراز”، این را براحتی می گفت بدون اینکه مرتب مدت زمان دقیقی را بیان کند.

کتاب مقدس به ما می گوید که وقتی عیسی مسیح به زمین برگردد، سلطنتش را بعنوان یک پادشاه در اورشلیم برقرار می کند، و بر تخت داوود می نشیند (لوقا ۱:۳۲-۳۳). عهدهای بدون شرط او این را ایجاب می کنند که عیسی مسیح در جسم و عینا برگردد و پادشاهی اش را برقرار کند.
عهد ابراهیمی به قوم اسرائیل وعده یک سرزمین، یک نسل، یک حاکم و یک برکت روحانی را داد (پیدایش ۱۲: ۱-۳).
عهد فلسطینی به اسرائیل وعده بازسازی و مالکیت سرزمین را داد (تثنیه ۳۰: ۱-۱۰).
عهد داوودی به قوم اسرائیل وعده بخششی را داد که قوم بتوانند مبارک باشند (ارمیا ۳۱: ۳۱-۳۴).

در بازگشت ثانوی، این عهد ها تکمیل می شوند و اسرائیل بعنوان یک ملت جمع شده (متی ۲۴ : ۳۱)، بسوی خدا بازگشت می کند (زکریا ۱۲ : ۱۰-۱۴)، و بازسازی شده تحت حکومت مسیح یعنی عیسی مسیح قرار می گیرد. کتاب مقدس از شرایطی در سلطنت هزار ساله صحبت می کند که از نظر جسمانی و روحانی محیطی بی عیب و کامل است.
زمانی خواهد بود پر از صلح (میکا ۴: ۲-۴، اشعیا ۳۲: ۱۷-۱۸),
شادی (اشعیا ۶۱: ۷ و ۱۰),
راحتی (اشعیا ۴۰ : ۱-۲),
و فقر و بیماری نیست (عآموس ۹: ۱۳-۱۵ ، یوئیل ۲: ۲۸-۲۹).

کتاب مقدس همچنین می گوید که فقط ایمانداران به سلطنت هزار ساله وارد می شوند. به همین دلیل، زمانی خواهد بود:
پر از عدالت کامل (متی ۲۵: ۳۷، مزمور ۲۴: ۳-۴)، اطاعت (ارمیا ۳۱: ۳۳),
قدوسیت (اشعیا ۳۵: ۸),
راستی (اشعیا ۶۵: ۱۶),
و پری روح القدس (یوئیل ۲: ۲۸-۲۹).

مسیح بعنوان پادشاه حکومت می کند (اشعیا ۹: ۳-۷، ۱۱ : ۱-۱۰),
و تخت و خیمه داوود را استوار می سازد (ارمیا ۳۳: ۱۵-۲۱ ، عاموس ۹: ۱۱).
سروران و نجبا حکومت خواهند کرد (اشعیا ۳۲: ۱، متی ۱۹: ۲۸),
و اورشلیم مرکز سیاسی دنیا خواهد بود (زکریا ۸: ۳).

مکاشفه ۲۰: ۲-۷ دوره زمانی مشخص سلطنت هزار ساله را بیان می کند

جهان بینی یک شخص یعنی “تصویر بزرگی” که او از هماهنگی تمام اعتقاداتش درباره دنیا دارد. در واقع روش درک شخص از واقعیتهاست. جهان بینی یک شخص پایه تمام تصمیمات روزانه او و بنابراین بسیار مهم است.
 ما از کجا آمدیم؟ (و چرا اینجا هستیم؟)
 دنیا چه مشکلی دارد؟
ما چطور می توانیم این مشکل را حل کنیم؟
جهان بینی یک مسیحی، به این سوالها اینطور جواب می دهد. ما مخلوق خدا هستیم، آفریده شده ایم که به دنیا حکومت کنیم و با خدا معاشرت داشته باشیم (پیدایش فصل ۱ آیه های ۲۷ تا ۲۸، فصل ۲ آیه ۱۵). و ما بر ضد خدا گناه کرده ایم و همه دنیا را به لعنت گرفتار کرده ایم (پیدایش فصل ۳). وخدا خودش دنیا را بوسیله قربانی کردن پسرش عیسی مسیح و پرداخت تاوان گناه، نجات داده است (پیدایش فصل ۳ آیه ۱۵؛ لوقا فصل ۱۹ آیه ۱۰)، و او روزی خلقت را به حالت کامل اولیه اش احیا خواهد کرد (اشعیا فصل ۶۵ آیه های ۱۷ تا ۲۵). جهان بینی مسیحی ما را به ایمان به اصول اخلاقی ثابت، معجزات، شرف انسانی، و امکان نجات هدایت می کند.

خیلی مهم است که بیاد داشته باشیم یک جهان بینی، کلی و جامع است و در همه ابعاد زندگی اثر می گذارد، از پول گرفته تا اصول اخلاقی، و از سیاست تا هنر. مسیحیت حقیقی چیزی بیشتر از یک مشت عقاید است که برای استفاده در کلیسا بکار می رود. مسیحیت آنطور که در کتاب مقدس درس می دهد خودش یک جهان بینی است. کتاب مقدس هرگز بین زندگی مذهبی و زندگی دنیوی فرقی نمی گذارد، زندگی مسیحی تنها حیاتی است که وجود دارد. عیسی درباره خودش ادعا کرد که او “راه و راستی و حیات” است (یوحنا فصل ۱۴ آیه ۶) و با چنین ادعایی، جهان بینی ما شد.

برادر و خواهر عزیزم در مسیح

اگر از تنهایی رنج میبری، قبل از من ‌و تو او عیسی تنها  بود، در آخرین شب زندگیش از شاگردانش خواست با او فقط یک ساعت بیدار باشند اما همگی او را ترک کرده و خوابیدند.
اگر به تو خیانت شده، او از کسی خیانت دید که هر روز به مدت سال معجزات او را دیده بود.
 اگر مشکلات مالی تاب و توانت را گرفته نباید فراموش کنی که عیسی جای برای سر نهادن نداشت، او در خرابه ها و محله های متروک شهر شب را صبح می‌کرد.

اگر دعای کرده ای و جوابی نگرفتی، او نیز آخرین دعایش بی جواب بود، زمانی که گفت، ای پدر چرا مرا ترک کرده ای، آسمان خاموش بود و برای عیسی نجات دهنده ای نبود.

اگر همه تو را ترک کرده اند حتی نزدیک ترین ها، شاگرد او پطرس نیز او را انکار کرد، قبل از آنکه خروس بخواند.

اگر در رنج هستی، او صلیب را تجربه کرد.
اگر تشنه هستی، او بر صلیب تشنه بود
اگر متهم شده ای، او بی گناهترین بود و به مرگ محکوم گشت.
اگر در ناامید هستی، گویی او هم ناامید بود اما گفت، ای پدر اراده تو بشود.

اگر از آینده با خبر نیستی و نگران فردا هستی ، او هر روز که از کوچه ها جلیل میگذشت  عده ای را بر صلیب میدید و‌ می دانست زندگی او‌ را نیز روزی روی همین دو تکه چوب از او خواهند گرفت. اما همچنان محبت می کرد!

رساله عبرانیان میگوید، در همه چیز شبیه ما بود
و اشعیای نبی مینویسد؛  «حال آنکه به سبب نافرمانیهای ما بدنش سوراخ شد، و به جهت تقصیرهای ما لِه گشت؛ تأدیبی که ما را سلامتی بخشید بر او آمد، و به زخمهای او ما شفا می‌یابیم. همۀ ما چون گوسفندان، گمراه شده بودیم، و هر یک از ما به راه خود رفته بود، اما خداوند تقصیر جمیع ما را بر وی نهاد.»

عیسی خداوند، دوست و رفیقی است که در همه شرایط حال دل ما را میفهمد، کافی فقط بهش اعتماد کنی از میان آتش هم خواهی گذشت و او را در کنار خود خواهی دید.

زندگی یعنی حفظ تـعادل بین احـساس و قانون

 
محبت را بوسیله پیروی کردن راستی انجام دهید. (افسسیان ۴: ۱۵)

محبـت جنبه عاطفی، احساسی و تمایلاتی شخص است.
راســتی جنبه قانونی، ضوابط و معیارها و استاندارهای زندگی است.
در صورت عدم تعـادل بین محبت و راستی ، هر دوی آنها مضر و خطرناک هستند.

راستی و ضوابط، بدون محبت یک مذهب خشک، بی‌روح، بی‌رحم و ظالمی می‌شود که حقوق دیگران را بخاطر تعصب به ضوابطش نادیده می‌گیرد و تلاش میکند همه از ضوابطش اطاعت کنند، و اگر نتوانست آنها را محکوم به نابودی می‌داند.

کلام خدا در (اول قرنتیان فصل سیزده) می‌فرماید: هرگونه فعالیتی بدون مـحبت مرده و باطل است.
محبت و عواطف بدون رعایت قانون هم یک نوع نشئه‌گی عرفانی خلسه‌ وارانه است که همه چیز را محدود به احساس لحظه‌ای میکند .
چنین  شخصی خود را به هیچ ضابطه‌ای جوابگو و مسئول نمی‌داند و همه چیز در احساسش خلاصه می‌شود و در برابر هرگونه سوالی بدون هیچ حس مسئولیتی می‌گوید: روح بمـن گفت، روح بمن نشان داد . . .
می‌پرسی چطور روح بتو گفت؟ می‌گوید: احـساس کردم، همین و بس .
در حالیکه روح‌القدس ابتدا ما را به جمیع راستی و ضوابط هدایت می‌کند. (یوحنا ۱۶: ۱۳) و بعد ما را از نظر احساسی و عاطفی تسلی می‌دهد. (یوحنا ۱۴: ۲۶) 

روح‌القدس عامل راستی ادغام شده در محبت و محبت ادغام شده در راستی است. روح‌القدس تعادل دارد او بدون محبت هرگز هدایت نمی‌کند و بدون هدایت هرگز محبت نمی‌کند.
بنابراین خشکه مقدس‌ها نیاز دارند روغن روح خدا بر رویشان ریخته شود تا نرم شـوند و سرمست‌ شدگان در بادۀ احساسات و هیجانات و خلسه روحی هم نیاز دارند الزام روح‌ القدس بر آنها ریخته شود تا روحشان مسئول و جوابگوی اعمالشان باشد و احساساتشان در کنترل ضوابط کلام خدا قرار گیرد و نه فقط آنچه حس می‌کنند.

جلیل سپهر

شالوم کلمه ای عبری است که در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان به فراوانی از آن استفاده شده است و هرگاه عیسی مسیح در عهد جدید خطاب به دوستان یا شاگردان خود می فرماید:
سلام یا سلامتی بر شما باد! در اصل از همین کلمه شالوم استفاده کرده است.
از این کلمه در عهد عتیق نیز استفاده شده است.
کلمه شالوم در اصل زبان عبری معنای بسیار غنی ای در بر دارد.
این کلمه به معنای صلح، آرامش، امنیت، موفقیت، کمال، کامیابی، رفاه و سلامتی می باشد.
در واقع از شالوم برای صلح و آرامش درونی و در ضمن برای صلح و آرامش در روابط فردی و اجتماعی و سیاسی نیز بکار برده شده است.
در کتاب مقدس مسیحیان که عهد عتیق یهودیان را نیز شامل می شود این کلمه ۷۹۸۵ بار به کار گرفته شده است.
خدای کتاب مقدس یهوه شالوم نامیده شده یعنی خدای صلح و آرامش.
مسیحیت تأکید شدیدی بر صلح و آرامش در میان بشریت دارد و صلح و آرامش نامیده می شود.
کلمه سلام به فارسی و السلام به عربی و اشلم به زبان آشوری از همین ریشه کلمه عبری شالوم برگرفته شده است.


آیـا می دانیم چرا عیسی مسیح خداوند وقتی مفلوجی را دید که تلاش می کند شفا بیابد هیچ اشاره ای به پاهای فلجـش نکرد بلکه ابتدا گفت گناهان تو آمرزیده شد ؟؟؟ مرقس ۲  :  ۵ 

خداوندمان عیسی مسیح با این کار نشان داد “آزادی از درون ما آغاز می گردد و نه از بیرون.” چه فایده شخص پاهایش شفا یابد وقتی هنوز اسیر گناهان درونی اش باشد؟ ابتدا باید از اسارت های درونی اش آزاد شود تا وقتی پایش شفا یافت انگیزه و هدف مثبتی برای راه رفتن داشته باشد. و بعد او را با شفای الهی از اسارت مفلوج بودن آزاد کرد.

خیلی از محـرومـین وقتی آزاد می شوند در ظلم و شقاوت و غارت و چپاول دست هیتلر و استالین را از پشت می بندند چون از زندان شخصیت بیمارشان هنوز آزاد نشده اند.

خیلی از مجـرمین پس از اینکه از زندان آزاد می شوند بیشتر از قبل جـرم می کنند. چون نه تنها از دورنشان آزاد نشده اند بلکه در مجاورت با شخصیت های مریض دیگر بیمار تر هم  شده اند و راهها و روش های جدیدتری هم آموخته اند.

قاضی که مجــرم را  باز پروری نکند و بخودش برنگرداند او را خطرناکتر از قبل به اجتماع برمی گرداند. بهمین خاطر مسیح افرادی مثل زن سامری را ابتدا بخود میآورد تا خودش را بازیافت کند و از خودش آزاد شود . همین آزادی باعث می شد که  بروند باعث آزادی دیگران شوند. جالب است که زن سامری وقتی از خود آزاد شد، رفت تمام شهر سامره را به آزادی دعوت کرد.     

آزادی به معنی آزادانه در اسارت های درونی خود قــدم زدن نیست، بلکه آزادی یعنی در زندان محدودیت های فیلیپی که برای مان ساخته اند بتوانیم مانند پولس و سیلاس بـا روحی آرام و روانی آسوده و فکری راحت و رویایی آزاد خدا را پرستش کنیم. آنوقت همین روح آزاد ما دیوار بسته زندان هایی که ناجوانمردانه برایمان ساخته اند را چنان در هم خواهد شکست که زندانبان فیلیپی به لرزه خواهد افتاد.

در هیچ قسمت کلام خدا نمی خوانیم که یوسف تسبیحی بدست  گرفته در گوشه ای نشسته و از صبح  تا شب مشغول تسبیح انداختن، انجام مراسم مذهبی، ذکر آیات، یا حفظ  کردن حدیث و روایت باشد و  زیر  لب ورد بخواند و به چپ و راست فوت کند.     اما بطور خیلی دقیق، شفاف، مشخص و واضح می خوانیم که یوسف با اقتدار تسخیرناپذیری در برابر وسوسه جنسی ، طمع، خشم، کینه، نفرت و حس انتقام مقاومت و ایستادگی کرد و در امانت خیانت  نکرد و از دشمنانش هم انتقام نگرفت.
او به زن فوطیفار گفت: “شوهرت  بمن اعتماد کـرده  چگونه  می توانم بـه او خیانت‌ کنم و به خداوند خطا بورزم.” (پیدایش ۳۹: ۹)
او به برادرانش گفت:“نه شما بلکه خدا اجازه داده بوسیله این شرایط تا به اینجا برسم.” (پیدایش ۴۵: ۵)

شکرگزار بودن، انجام مراسم مذهبی و گفتن الهی شکر، الهی شکر نیست بلکه نـق نـزدن و ننالیدن از زندگی و رضامندی از بهایی است که برای حفظ ارزش های خودمان پرداخت می کنیم حتی اگر آن، بهایی گزاف باشد.   
شکر گزاری حالت روحانی بخود گرفتن، چشم ها را خمار کردن ‌و نرم و آهسته آیات کلام خدا را  بلغور  کردن نیست، بلکه در امانت خیانت نکردن و در چهارچوبه اراده دل ‌خدا ماندن و رعایت حــریم  دیگران  است. شکرگزاری لذت بردن سالم و پاک و بی  ضرر از طبیعت و مزه مزه کردن همه لحظه های زندگیست.
جلیل سپهر

در آن هنگام ، شاگردان نزد عیسی آمدند و پرسیدند : “چه کسی در پادشاهی آسمان بزرگتر است؟”
عیسی کودکی را فرا خواند و او را در میان ایشان قرار داد  و گفت : “آمین ، به شما می گویم ، تا دگرگون نشوید و همچون کودکان نگردید ، هرگز به پادشاهی آسمان راه نخواهید یافت . پس ، هر که خود را همچون این کودک فروتن سازد ، در پادشاهی آسمان بزرگتر خواهد بود . و هر که چنین کودکی را به نام من بپذیرد ، مرا پذیرفته است.
ّ” اما هر که سبب شود یکی از این کوچکان که به من ایمان
َدارند ، لغزش خورَد ، او را بهتر آن می بود که ســنگ آسیابی بزرگ به گردنش بسته، در اعماق دریا غرق شود!
وای بر این جهان به سبب لغزشها! زیرا هرچند لغزشها اجتناب ناپذیرند ، اما وای بر آن که آنها را سبب گردد!
« پس اگر دستت یا پایت تو را می لغزاند ، آن را قطع کن و
َ دور انداز ، زیرا تو را بهتر آن است که لنگ یا شَل به حیات راه یابی تا آنکه با دو دست یا دو پا در آتش ابدی افکنده شوی .  و اگر چشــمت تو را می لغزاند ، آن را به در آر و دور انداز ، زیرا تو را بهتر آن است که با یک چشم به حیات راه یابی تا آنکه با دو چشم در آتش دوزخ افکنده شوی .

متّی ۱۸ : ۱ – ۹

در آن روز، پادشاهی آسمان همچون ده باکره خواهد بود که چراغهای خود را برداشته، به استقبال داماد بیرون رفتند.پنج تن از آنان دانا و پنج تن دیگر نادان بودند. باکره‌های نادان چراغهای خود را برداشتند، امّا روغن با خود نبردند.ولی دانایان، با چراغهای خود ظرفهای پر از روغن نیز بردند.چون آمدن داماد به درازا کشید، چشمان همه سنگین شده، به خواب رفتند.در نیمه‌های شب، صدای بلندی به گوش رسید که می‌گفت: ”داماد می‌آید! به پیشواز او بروید!“آنگاه همۀ باکره‌ها بیدار شدند و چراغهای خود را آماده کردند.نادانان به دانایان گفتند: ”قدری از روغن خود به ما بدهید، چون چراغهای ما رو به خاموشی است.“اما دانایان پاسخ دادند: ”نخواهیم داد، زیرا روغن برای همۀ ما کافی نخواهد بود. بروید و از فروشندگان برای خود بخرید.“اما هنگامی که آنان برای خرید روغن رفته بودند، داماد سر رسید و باکره‌هایی که آماده بودند، با او به ضیافت عروسی درآمدند و در بسته شد.پس از آن، باکره‌های دیگر نیز رسیدند و گفتند: ”سرور ما، سرور ما، در بر ما بگشا!“اما او به آنها گفت: ”آمین، به شما می‌گویم، من شما را نمی‌شناسم.“پس بیدار باشید، چون از آن روز و ساعت خبر ندارید.

✨بخش دوم✨

زمانیکه یک فرد، عیسی مسیح را به عنوان تنها نجات دهنده خود می پذیرد، عضوی از بدن مسیح می شود (اول قرنتیان فصل ۱۲ آیه ۲۷). برای اینکه بدن مسیح (کلیسا) به خوبی کار خود را انجام دهد، تمامی اعضای آن باید حاضر باشند و بخوبی کار کنند (اول قرنتیان فصل ۱۲ آیه های ۱۴ تا ۲۰). تنها شرکت کردن در کلیسا کافی نیست؛ بلکه باید در کلیسا فعال باشیم و با استفاده از هدایای معنوی که به ما داده است، به دیگران خدمت کنیم (افسسیان فصل ۴ آیه های ۱۱ تا ۱۳). یک ایماندار تا زمانیکه که از هدایای معنوی برای خدمت به کلیسا حداکثر استفاده را نکند، به بلوغ روحانی نخواهد رسید و در این راه همه آن چیزی که نیاز داریم، تشویق و ترغیب از سوی دیگر ایمانداران است (اول قرنتیان فصل ۱۲ آیه های ۲۱ تا ۲۶).

برای همه این دلایلی که گفته شد، شرکت در کلیسا، همکاری و معاشرت باید به یک بُعد ثابت زندگی هر ایمانداری تبدیل شوند. شرکت هفتگی در کلیسا یک امر واجب و یک قانون نیست، اما کسی که به مسیح تعلق دارد باید به پرستش خدا، دریافت کلا خدا و معاشرت با دیگر ایمانداران نیز اشتیاق داشته باشد.

مسیح سنگ زاویه کلیسا است (اول پطرس فصل ۲ آیه ۶)، و ما ” نیز مانند سنگهای زنده در دست خدا، در بنای آن عمارت و عبادتگاه روحانی بکار روید. مهم‌تر اینکه شما در این عبادتگاه، کاهن مقدس نیز می‌باشید. پس قربانی‌های مقبول و مورد پسند خدا را توسط عیسی مسیح تقدیم کنید” (اول پطرس فصل ۲ آیه ۵). ما به عنوان مصالح ساختمانی که برای ساخت “خانه معنوی” استفاده می شوند باید با یکدیگر در ارتباط باشیم و این ارتباط زمانی دیده خواهد شد که در جلسات کلیسایی شرکت نماییم.

✨بخش اول✨

کتاب مقدس به ما می گوید که ما نیاز داریم در کلیسا شرکت کنیم تا بتوانیم با ایمانداران دیگر، خدا را پرستش کنیم و از کلام خدا برای رشد روحانی خود درس بگیریم. ایمانداران اولیه ” در تعلیمی که رسولان می‌دادند و در آیین شام خداوند و دعا با سایر ایمانداران مرتب شرکت می‌کردند” (اعمال رسولان فصل ۲ آیه ۴۲). ما نیز باید این نوع مشارکت در کلیسا را انجام بدهیم. آنها یک ساختمان مشخص به اسم کلیسا نداشتند اما ” هر روز مرتب در خانۀ خدا باهم عبادت می‌کردند، در خانه‌ها برای شام خداوند جمع می‌شدند، و با خوشحالی و شکرگزاری هر چه داشتند با هم می‌خوردند” (اعمال رسولان فصل ۲ آیه ۴۶). هر زمانیکه جلسات کلیسایی تشکیل میشد، ایمانداران از معاشرت با یکدیگر و تعلیمات کلام خدا لذت می بردند.

شرکت در کلیسا فقط یک “پیشنهاد خوب” نیست؛ بلکه خواست خداوند برای ایمانداران می باشد. عبرانیان فصل ۱۰ آیه ۲۵ به ما می گوید:” و نیز چنانکه برخی را عادت است، از حضور در مجالس عبادت کلیسایی غافل نشوید، بلکه یکدیگر را تشویق کنید، بخصوص در این روزها که بازگشت مسیح نزدیک می‌شود”. همانطور که می بینیم، حتی در کلیسای اولیه نیز برخی عادت کرده بودند که از شرکت در جلسات کلیسایی غافل شوند. نویسنده کتاب عبرانیان می گوید این راهی نیست که یک ایماندار باید در پیش بگیرد. ما به تشویقها و ترغیب هایی که در کلیسا برای ما بوجود می آورد، نیاز داریم. مخصوصا که هر لحظه ممکن است “زمان آخر” فرا رسد و به همین دلیل ما باید تعهد و اشتیاق بیشتری برای شرکت در کلیسا داشته باشیم.

کلیسا جایی است که ایمانداران می توانند یکدیگر را دوست بدارند (اول یوحنا فصل ۴ آیه ۱۲)، یکدیگر را تشویق کنند (عبرانیان فصل ۳ آیه ۱۳)، یکدیگر را به دوست داشتن و انجام کارهای خوب ترغیب کنند (عبرانیان فصل ۱۰ آیه ۲۴)، به یکدیگر خدمت کنند (غلاطیان فصل ۵ آیه ۱۳)، یکدیگر را راهنمایی کرده و تعلیم دهند (رومیان فصل ۱۵ آیه ۱۴)، به یکدیگر احترام بگذارند ( رومیان فصل ۱۲ آیه ۱۰)، با یکدیگر مهربان باشند و نسبت به هم دلسوز باشند (افسسیان فصل ۴ آیه ۳۲)

رومیان ۱۲: ۲
۲- رفتار و کردار و شیوه زندگی مردم دنیا را تقلید نکنید، بلکه بگذارید خدا افکار و طرز فکرتان را دگرگون کند تا به انسانی جدید تبدیل شوید. آنگاه قادر خواهید شد اراده خدا را درک کرده ، آنچه را که خوب و کامل و موردپسند اوست ، کشف کنید.

بهترین روش تغییر زندگی، تغییر دادن در روش فکر کردنمان می‌‌باشد.
بهترین روش تغییر فکرمان، تغییر رژیم فکری مان می‌‌باشد.

اما براستی رژیم فکری مسیحی شامل چیست؟
کلام خدا در مزمور ۳۷: ۱ تا ۹ می‌‌فرماید:
۱- بسبب‌ بدکاران‌ خود را آزرده‌ خاطر مکن‌ و بر آدمهای‌ شرور حسد مبر.
۲- آنها مانند علف‌ بی‌دوام‌، بزودی‌ پژمرده‌ شده‌، از بین‌ خواهند رفت‌.
۳- بر خداوند توکل‌ نما و نیکویی‌ کن‌ تا در زمین‌ خود در کمال‌ امنیت‌ زندگی‌ کنی‌.
۴- با خدا خوش‌ باش‌ و او آرزوی‌ دلت‌ را به‌ تو خواهد داد.
۵- خودت‌ را به‌ خداوند بسپار و بر او تکیه‌ کن‌ و او تو را یاری‌ خواهد داد؛
۶- او از حق‌ تو دفاع‌ خواهد کرد و خواهد گذاشت‌ حقانیت‌ تو مانند روز روشن‌ بر همه‌ آشکار شود.
۷- در حضور خداوند سکوت‌ نما و با صبر و شکیبایی‌ منتظر عمل‌ او باش‌. به‌ کسانی‌ که‌ با نیرنگ‌ و حیله‌ در زندگی‌ موفق‌ می‌شوند، حسادت‌ مورز.
۸- خشم‌ و غضب‌ را ترک‌ کن‌. خاطر خود را آزرده‌ مساز تا گناه‌ نکنی‌.
۹- کسانی‌ که‌ انتظار خداوند را می‌کشند از برکات‌ او برخوردار خواهند شد.

همینطور، در ارمیا ۱۵: ۱۶ می‌‌خوانیم که:
۱۶- آنچه‌ به‌ من‌ تاب‌ و تحمل‌ می‌دهد، کلام‌ توست‌ که‌ خوراک‌ روح‌ گرسنه‌ من‌ است‌؛ کلام‌ تو دل‌ اندوهگین‌ مرا شاد و خرم‌ می‌سازد. ای‌ خداوند قادرمتعال‌، چه‌ افتخار بزرگی‌ است‌ که‌ نام‌ تو را بر خود دارم‌!

عزیزان، ما ایمانداران به عیسی مسیح، می‌‌توانیم همیشه از خداوندمان در خواست کنیم تا به ما فرزندانش خوراک فکری مناسب را بدهد.
خود او در انجیل یوحنا ۱۰: ۹ به ما قولِ رسانیدنمان به چراگاه خوب را داده است.
۹- بلی ، من در هستم . کسانی که از این در وارد می شوند، نجات پیدا می کنند و در داخل و بیرون می گردند و چراگاه سبز وخرم می یابند.

اگر یک متخصص تغذیهٔ روحانی – رژیم فکری شما را تجزیه و تحلیل کند، چه چیز هایی در گزارش او دیده خواهد شد؟
چه سهمیه‌ای از تغذیهٔ فکری شما مطابق با کلام خدا و خواست و رضایت او خواهد بود؟

دوست عزیز، مادامی که کنترل کامل این که، چه افکاری به ذهن ما راه پیدا می‌‌کنند گاهی مشکله، ولی‌ کنترل این که ما چه ‌چیزی را به مغزمان راه می‌‌دهیم و در آن‌ ذخیره می‌‌نمأییم آسان است.
بهبود رژیم فکری، افکار ما را ارزشمند می‌‌سازد.
بهبود رژیم فکری، نحوه رفتار ما را بر می‌‌افرازد.
بهبود رژیم فکری، روح و جان ما را تازه می‌‌سازد.

بیأید از همین لحظه، آت و آشغال را از فکر خود بیرون و به جای آنها همان گونه که کلام خدا در فیلیپیان ۴: ۸ می‌‌فرماید عمل نمائیم.
۸- در خاتمه ای برادران ، در بارۀ هر آنچه راست ، شریف ، درست ، پاک ، دوست داشتنی ، نیکنام و هر چه عالی و قابل ستایش است بیندیشید .

آرامش عیسی مسیح با شما باشد

تصور کنید کشاورزان مناطق گرمسیر خط استوا به مناطق سرد سیر قطب شمال بروند و درآنجا نهال درختان موز را در شرایط محیطی سرمای زیر صفر درجه  بکارند و بعد بنشینند دعا کنند و انتظار داشته باشند که خدا محصولشان را برکت بدهد تا  بتوانند دائم به فراوانی موز تولید  و حتی صادر کنند.
این نوع تصور کسانی است که بـذر تعالیم مناسب و استانداردهای خوب را در قلب های کهنه، سرد، منجمد و شخصیت های تبدیل نشده خود می کارند و توقع برداشت محصول نیکو و فراوان دارند.
آنها وقتی ثمره ای نیافتند ابتدا معلم، بعد کلاس درس، سپس همکلاسی ها و در نهایت خود درس را زیر سئوال می برند و با انتقاد می گویند: “مگر کلام خدا نگفته است که ‘آنچه بکارید همان را درو می کنید.’ پس کجاست ثمره نیکوی این‌ قدر خواندن، شنیدن و کلیسا رفتن های من؟”

دوست عزیز کلام خدا قبل از این که با یک آیه در غلاطیان ۶: ۷ بگوید “آنچه بکارید همان را درو می کنید.” بوسیله بیست و سه آیه در متی ۱۳: ۱-۲۳ پیرامون کاشتن در زمین نیکو برای برداشتن ثمرات نیکو صحبت کرده است. مسیح بوضوع میگوید بـذر نیکو تنها در زمین نیکو ثـمر می آورد، نه در زمین نامساعد کناره راه و سنگلاخ  و پر از بوته های خار.

بنابرین بزرگترین نیاز ما داشتن دل تازه ای ست که مساعد ثمرآوردن باشد. کلام خدا در حزقیال فصل سی و شش آیه بیست و شش میگوید : اینک دل تازه به شما خواهم داد و روح تازه در اندرون شما خواهم نهاد. و دل سنگی را از جسم شما دور کرده، دل گوشتین به شما خواهم داد.

جلیل سپهر

در میدان جنگ، چهل هزار سرباز شائول بدون حرکت ایستاده اند و با ترس و نگرانی، و وحشت و اضطراب در مورد «جلیات» و بلای عظیمی که ممکن است در آینده بر سرشان بیاورد، صحبت می کنند و مانند درخت بید، بر خود می لرزند.
اما داوود با اعتماد بنفس وارد میدان می شود و بدون اینکه در مورد جلیات صحبت کند با دلیری می گوید: “می خواهد با خود جلیات روبرو بشود.”
شائول می گوید: “تو کوچک و جنگ ناآزموده هستی و جلیات در آینده  ترا می کشد.”
داوود می‌گوید: “من با خدایی به نزد جلیات می روم که در گذشته شیر و خرس را برایم کشته است.” بعبارتی آن که  قرار است فردا مرا بکشد، فرمان کشته شدنش دیروز صادر شده است. و همین جمله باعث تقویت روحی او و در نهایت پیروزی بر جلیات می‌شود.
سـه کلید پیروزی داوود بر جلیات:
۱- داوود به شرایط نه بر حسب قدرت جلیات، بلکه بر حسب قدرت خدا نگاه می کند.
۲- داوود در این شرایط نه در مورد مشکلاتش بلکه با خود مشکلاتش صحبت می‌کند.
۳- داوود برای پیروزی، نه بر اساس احتمالات، فرضیه، حدس و گمانی که در آینده ممکن است اتفاق بیفتد امیدوار است، بلکه امید داوود برحسب تجربیاتی است که در گذشته با خدا داشته است.دوست عزیز خدایی که دیروز به انسان اقتدار  و حکمت بخشید تا بر طاعون، حصبه، وبا و هزاران ویروس و میکروب پیروز شود امروز قدرت و حکمت پیروزی بر ویروس کرونا را به انسان خواهد بخشید .پس از آنچه ممکن است کرونا فردا به سر بشریت بیاورد، نترس. بلکه همان طور که داوود گفت جلیات هم مانند همان شیر و خرسی است که خدا دیروز کشته است، امروز بگو ، کرونا هم مانند همان طاعون و وبایی است که دیروز توسط  حکمت و فیض خدا از بین رفته است.
جلیل سپهر

در میدان جنگ، چهل هزار سرباز شائول بدون حرکت ایستاده اند و با ترس و نگرانی، و وحشت و اضطراب در مورد «جلیات» و بلای عظیمی که ممکن است در آینده بر سرشان بیاورد، صحبت می کنند و مانند درخت بید، بر خود می لرزند.
اما داوود با اعتماد بنفس وارد میدان می شود و بدون اینکه در مورد جلیات صحبت کند با دلیری می گوید: “می خواهد با خود جلیات روبرو بشود.”
شائول می گوید: “تو کوچک و جنگ ناآزموده هستی و جلیات در آینده  ترا می کشد.”
داوود می‌گوید: “من با خدایی به نزد جلیات می روم که در گذشته شیر و خرس را برایم کشته است.” بعبارتی آن که  قرار است فردا مرا بکشد، فرمان کشته شدنش دیروز صادر شده است. و همین جمله باعث تقویت روحی او و در نهایت پیروزی بر جلیات می‌شود.
سـه کلید پیروزی داوود بر جلیات:
۱- داوود به شرایط نه بر حسب قدرت جلیات، بلکه بر حسب قدرت خدا نگاه می کند.
۲- داوود در این شرایط نه در مورد مشکلاتش بلکه با خود مشکلاتش صحبت می‌کند.
۳- داوود برای پیروزی، نه بر اساس احتمالات، فرضیه، حدس و گمانی که در آینده ممکن است اتفاق بیفتد امیدوار است، بلکه امید داوود برحسب تجربیاتی است که در گذشته با خدا داشته است.دوست عزیز خدایی که دیروز به انسان اقتدار  و حکمت بخشید تا بر طاعون، حصبه، وبا و هزاران ویروس و میکروب پیروز شود امروز قدرت و حکمت پیروزی بر ویروس کرونا را به انسان خواهد بخشید .پس از آنچه ممکن است کرونا فردا به سر بشریت بیاورد، نترس. بلکه همان طور که داوود گفت جلیات هم مانند همان شیر و خرسی است که خدا دیروز کشته است، امروز بگو ، کرونا هم مانند همان طاعون و وبایی است که دیروز توسط  حکمت و فیض خدا از بین رفته است.
جلیل سپهر

واژه ” جان“ در کتاب مقدّس معمولا به معنی ” زندگی“ است یعنی در بر گیرنده گذران زندگی شخص و خود زندگی است. وقتی سراینده مزمور می‌گوید، جان مرا بر می‌گرداند (مزمور ۲۳: ۳)، منظور وی این است که ” خداوند زندگی مرا احیا و تازه می‌کند“. این عامیانه ترین مفهوم ” جان“ است.
گرچه در کتاب مقدّس برخی از آیات وجود دارند که مفهوم آنها بسیار خاص به نظر می‌رسد. موسی گفت: پس یهُوَه خدای خود را به تمامی جان و تمامی قوت خود محبت نما، یعنی با تمام وجودیت و نفس خود وی را محبت کن (تثنیه ۶: ۵). پولس می‌نویسد: روح و نفس و بدن شما (کل موجودیت شما) تماما بی عیب محفوظ باشد (اول تسالونیکیان ۵: ۲۳). این آیات حاکی از این است که جنبه‌های متمایزی در زندگی انسان وجود دارد: جنبه‌های روحانی و اخلاقی که به روح مربوط می‌شود؛ جنبه‌های احساسی و ذهنی که به جان یا شخصیت مربوط می‌شود؛ و سرانجام جنبه‌های جسمانی که شامل بدن می‌شود. این جنبه‌ها در طی حیات نمی‌توانند به آسانی از هم جدا شوند؛ اما در هنگام مرگ، چنین اتفاقی خواهد افتاد. بدن جسمانی خواهد مُرد، اما جان و روح همچنان به حیات خود ادامه خواهند داد.
در کتاب مقدّس بجای واژه جان اغلب از دو واژه دیگر نیز استفاده شده است: ” قلب“ یا دل، و ” ذهن“ یا فکر. همه این واژه‌ها یعنی قلب، ذهن، و جان نشان دهنده زندگی باطنی و اساس شخصیت یک شخص است. خداوند به زندگی باطنی ما یعنی به انگیزه ها، تمایلات، و نیت ما بیشتر از رفتارهای ظاهری ما علاقه مند است. اگر باطن ما درست باشد، رفتار و واکنش‌های بیرونی ما نیز درست خواهد بود.

وقتی مشکلاتت مانند کوهی در برابرت قرار گرفته عقب نشینی نکن. سعی هم نکن آن را دور  بزنی یا نهیب بدهی کنار برود. زیرا همه کوه ها برای به دریا انداختن نیست، بعضی کوه ها برای اینست که از آنها بالا بروی و فرصتی جدید برای به تحقق رسیدن رویاهایت بسازی.

دبوره در همکاری با خدا کوه مشکلاتش را، به فرصتی برای رسیدن به مقام رهبری قومش تبدیل کرد. او در مقام اولین زنی که رهبر یک ملت بود، قوم را بعد از بیست سال اسارت از خواب ترس و انجماد و خمودگی بیدار کرد.

یوسف در همکاری با خدا، از کوه مشکلاتش راهی بوجود آورد برای نشستن بر دست راست تخت فرعون، و انگشتر اقتدار فرعون از دستش بیرون آمده و در دست یوسف قرار گرفت و شخص دوم مصر شد.

مـوسـی در همکاری با خدا، کوه مشکلاتش را وسیله ای برای تحقق رویاهایش ساخت و از مصر بردگی و دریای بستگی و صحرای سرگردانی مقتدرانه عبور کرد.

داوود در همکاری با خدا، کوه مشکلاتش را پلکانی برای رسیدن از چوپانی به پادشاهی ساخت و تاثیر طرز تفکرش بر فرهنگ شرقی و غربی ابدی شد.

اگر تا بحال با غصه خوردن و نالیدن وانتقادکردن و نق زدن از کوه مشکلاتمان هنوز بجایی نرسیده ایم، یعنی هیچ وقت دیگر هم از این طریق ها بجایی نخواهیم رسید.
شاید همه کوه های مشکلات را نتوانی از سر راهت برداری ولی با قدرت ایمانت می توانی همه کوه ها را به وسیله ای، برای بالاتر رفتن از سطحی که هستی تبدیل کنی و آن وقت که در قله آنها ایستادی تازه متوجه می شوی که با همت و ایمان به باورهایت کوه ها را از بالای سرت به زیر پاهایت منتقل کرده ای.

مسیح گفت:
“اگر به اندازه دانه خردلی ایمان داشته باشید و بدین کوه بگویید از اینجا بدانجا منتقل شو، البته منتقل می‌شود.”
(متی ۱۷ :  ۲۰ )